وهابيت چيست؟
چرا به بعضی ها وهابی ميگويند
فرستنده: احمد طارق فيض
نخست لازم است متوجه باشيم كه ما مسلمانان اهل سنت و جماعت در احكام و مسائل فقهي از يكي از چهار مذهب حنفي، مالكي، شافعي و يا حنبلي پيروي مينمائيم و اساساً مذهب پنجمي بنام وهابيت يا هر اسم ديگري وجود ندارد. شايد سئوال شود: پس چگونه چنين نامي بر سر زبانها افتاده است؟ براي پاسخ به اين سئوال كه در واقع پاسخ به سئوال اصلي شماست, به مقدمهاي كوتاه نياز داريم و آن اين است كه:در ميان مذاهب اربعهي اهل سنت، مذهب حنبلي برخوردي صريحتر و شفافتر از ديگر مذاهب نسبت به خرافات دارد. از سويي در زمان محمدبن عبدالوهاب(رح) بيشتر مردم از مسير صحيح عقيدهي توحيدي فاصله گرفته بودند و در وادي خرافات گام برميداشتند. از ديگر سو ايشان كه از دانشمندان اهل سنت و جماعت و پيرو مذهب حنبلي بود بسيار صريح با خرافات و انحرافات مقابله نمود. دشمنان دين به پيروي از سياست شوم خود: (فَرِّقْ تَسُدْ : تفرقه بينداز و سروري كن) براي ايجاد تفرقهي بيشتر بين مسلمين اقدامات محمدبن عبدالوهاب را مذهبي تازه ناميدند و مسلمانان ناآگاه نيز به پيروي آنها از ظهور مذهبي نو سخن گفتند كه البته اين نامگذاري اصولاً درست نيست زيرا:
اولاً : ايجاد مذهبي تازه بيش از پيش بين مسلمانان فاصله مياندازد و تفرقهي موجود را زيادتر ميكند. در حالي كه مسلمين مؤظف هستند براي هموار نمودن وحدت و رسيدن بدان از ايجاد مذاهبي ديگر دلسوزانه و با جديت جلوگيري نمايند، به همين دليل واضح است تبليغ براي مذهبي تازه با اصل «ايجاد وحدت» كه تكليف ديني است منافات دارد.
ثانياً : بر فرض صحيح بودن اين نامگذاري بدليل اينكه عبدالوهاب -پدر محمد- صوفي بود و با آراء و نظريات فرزندش مخالفت مينمود. لذا وهابي (منسوب به عبدالوهاب) براي مخالفان محمد بن عبدالوهاب نامي بامسمي خواهد بود، نه براي محمد بن عبدالوهاب.
ثالثاً: نه شيخ محمد و نه پيروانش هيچكدام ادعاي بوجود آوردن مذهبي نو را نداشتهاند1.
رابعاً : چون واژهي «مذهب» براي آراء فقهي تدوين شدهي يك مجتهد بكار برده ميشود و اما عمده مسائلي كه محمدبن عبدالوهاب از آنها صحبت نموده جزو مسائل اعتقادي هستند نه احكام، با اين وجود بكار بردن واژهي مذهب براي آراء محمدبن عبدالوهاب اشتباه است.
خامساً : مهمتر اينكه اصل مسائلي كه شيخمحمد تبيين و يا تشريح نموده است تازه و نوپيدا نبودهاند. بعبارت ديگر آن نظرياتي كه امروزه تحت نام وهابيت تازه جلوه داده ميشود چيزي تازه نيست زيرا همان مسائل و نظريات در قرآن بطور واضح و شفاف آمده است و نيز در احاديث پيامبرصلي الله عليه وسلم و ديگركتب معتبر اهل سنت و جماعت موجود ميباشد كه در ذيل به نمونههايي اشاره مينماييم تا « سيه روي شود هركه در او غش باشد».
(1) اگر اعتقاد به شرك بودن استغاثه -طلب فريادرسي- از غيرخدا «نشانهي وهابي بودن باشد» بايد پذيرفت كه پيامبرصلي الله عليه وسلم ، خلفاي راشدين، ائمهي اربعه و علماي اسلام و … همهي آنها و پيروانشان وهابي هستند. زيرا:
الف) خداوند متعال ميفرمايد: ]إذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم[ «هنگاميكه شما مسلمين پروردگارتان را به فريادرسي خواستيد پس براي شما استجابت نمود»(انفال/9). و باز خداوند ميفرمايد:
] إن الذين تدعون من دون الله عباد أمثالكم[ «كساني را كه به غير از خدا ميخوانيد بندگاني مثل خودتان هستند»(اعراف/194).
يعني همچنانكه شما مخلوق و نيازمند هستيد و قادر نيستيد به فرياد كسي برسيد، آنها -بندگاني را كه از ماوراي عالم به شهادت ميخوانيد- نيز نميتوانند به فرياد شما برسند. زيرا تمامي بندگان خدا خودشان سراپا نيازمند هستند. حال هر چند بسيار صالح و پاك هم باشند هرگز قادر به نصرت و ياري دادن ديگران نيستند. چنانكه خداوند يگانه و بيشريك ميفرمايد:
]والذين تدعون من دونه لا يستطيعون نصركم[ «كساني كه بغير از خدا ميخوانيد توانايي ياري دادن شما را ندارند»(اعراف/197).
اساساً بندگان صالحي كه از اين دنيا رفتهاند و يا اينكه زندهاند ولي با ما فاصلهي مكاني زيادي دارند، از احوال ما بيخبر هستند. بفرض هم كه مطلع باشند نميتوانند دعاي ما را استجابت كنند.
چنانكه در قرآن كريم ميخوانيم:
]إن تدعوهم لا يسمعوا دعائكم و لو سمعوا ما استجابوا لكم[« اگر آنها (غيرخدا) را بخوانيد دعاي شما را نميشنوند. اگر (بفرض محال) هم بشنوند نميتوانند دعاي شما را استجابت كنند»(فاطر/14).
بعلاوه تنها كسي ميتواند به فرياد آدميان برسد كه قدرت خلق و آفرينش داشته باشد، چون خداوند ميفرمايد:
] والذين يدعون من دون الله لا يخلقون شيئا و هم يخلقون[« وكساني را كه غير از خدا ميخوانند چيزي را خلق نكردهاند آنها خودشان هم مخلوق(نيازمند) هستند»(نحل/20).
شگفتا! كه كساني «من دون الله» را به «بتهاي چوبي و سنگي» معني ميكنند، آنگاه گستاخانه رأي ميدهند كه خواندن صالحان و نيكوكاران عين توحيد است در حاليكه واضح و آشكار است كه «من دون الله» يعني هركسي و هر چيزي غير از خداوند قادر متعال.
ب) انس(رضيالله عنه) كه 9 سال در خدمت پيامبر صلي الله عليه وسلم بوده است نقل ميكند كه: هرگاه پيامبر صلي الله عليه وسلم با سختي و ناراحتي مواجه ميشد ميفرمود: چنانكه امام ترمذي روايت كرده است:
عن أنس رضيالله عنه عن النبي صلي الله عليه وسلم (إنه كان إذا كربه امر، قال: يا حي يا قيوم برحمتك أستغيث) « اي زندهي پاينده با رحمت خودت بفريادم برس!» (قال الحاكم هذا حديت صحيح الاسناد، رواه الترمذي).
پس پيرو راستين پيامبرصلي الله عليه وسلم كسي است كه مانند رسولالله صلي الله عليه وسلم دعا كند و فقط خدا را فريادرس بداند و بس.
ج) امام علي رضي الله عنه به پيروي از پيامبرصلي الله عليه وسلم چنين دعا كرده است:
( … فيا غاية الطالبين و أمان الخائفين و عماد الملهوفين و غياث المستغيثين و جار المستجبرين وكاشف ضُرالمكروبين …)« اي منتهي آرزوي خواستاران و امانبخش ترسناكان و تكيهگاه دلسوختگان و فريادرس فريادطلبان و پناه پناهجويان و برطرفكنندهي گرفتاري گرفتاران» (صحيفه علويه، ص/636، قابل ذكر است كه مرجع مذكور پر از دعاهاي خالص توحيدي ميباشد).
د) زينالعابدين يكي از نوادگان امام علي در دعاي خود ميفرمايد: ( … فلا أدعو سواك و لا أرجو غيرك … )« جز تو را نميخوانم و بجز تو اميد ندارم».
(به صحيفه سجاديه دعاي 15 نگاه كنيد).
لازم به ذكر است كه آقاي محمدعلي سادات دعاي مذكور را عالماً وعامداً غلط ترجمه نموده است. او عبارت «فلا ادعو سواك» را به « تو را ميخواهم» معني كرده است. شايد از ترس اينكه مبادا افكار وهابيت به ذهن دانشآموزان راه يابد؟ «چنين خدمتي؟!» انجام داده است.(به كتاب بينش اسلامي سال اول دبيرستان صفحهي آخر چاپ 1361 مراجعه كنيد.)
سجاد يكي ديگر از نوادگان امام علي همچنين(در دعاي 28، صحيفهي سجاديه) ميفرمايد: ( و رأيت أن طلب المحتاج الي المحتاج سفه عن رأيه و ضله عن عقله)« دانستم كه خواستن نيازمند از نيازمند از سبكي انديشه و گمراهي خود اوست».هـ) غزالي (رحمه الله عليه) در ضمن قصيدهي منفرجهي خود ميفرمايد:
من للملهوف سواك يغث او للمضطر سواك نجي
« جز تو كيست فريادرس دلسوختگان يا كيست جز تو نجات دهندهي درماندگان».
(2) وقتي كسي معتقد باشد قراردادن واسطهاي مرده، بين خود و خدا باطل است. بهمين دليل او را وهابي بنامند بايد قبول نمود كه همهي مسلمانان پيرو قرآن و سنت صحيح وهابي باشند. زيرا خداي متعال ميفرمايد:
]فاستقيموا إليه و استغفروه و ويل للمشركين[« به سوي خدا مستقيماً روي آوريد و از او آمرزش بخواهيد و هلاكت بر مشركان باد» (فصلت/6).
علامه زمخشري صاحب تفسير كشاف با توجه به عبارت «فاستقيموا اليه» و تفاوت آن با عبارت «فاستقيموا له» در تفسير آيهي مذكور ميفرمايد: (فاستووا اليه بالتوحيد و إخلاص العبادة و غيرذاهبين يمينا و لا شمالا و لا ملتفتين إلي ما يسول لكم الشيطان من إتخاذ الاولياء و الشفعاء و توبوا إليه مما سبق لكم من الشرك)« با توحيد و اخلاص در بندگي مستقيماً به سوي خدا روي آوريد و به راست و چپ نرويد و به فريبهاي شيطان توجه نكنيد كه شما را به دست گرفتن-متوسل شدن- اولياء و شفيعان تشويق ميكند و از شرك گذشتهي خود به سوي خدا توبه كنيد».
لابد علامه زمخشري را نيز بايد وهابي شمرد(؟!!) كه چنين درك و فهمي خالص، پاك و كاملاً توحيدي از آيهي مذكور پيدا نموده است.
اگر گفته شود ما خود را لايق نميدانيم كه مستقيماً با خدا حاجت خود را در ميان بگذاريم بهمين دليل به پاكان و صالحان متوسل ميشويم همچنانكه اگر كسي بخواهد شرح حال خود را به سمع پادشاه برساند بايد از مقربان وي مدد جويد.در پاسخ ميگوئيم:
اولاً: ما مسلمانان براي مسائل اعتقادي خود حتماً بايد از قرآن و سنت صحيح پيامبرصلي الله عليه وسلم دليل داشته باشيم، لذا ميگوئيم ادعاي فوق با نص قرآن مخالفت دارد، از آن جهت كه- از جمله- ميفرمايد:
]فاستقيموا اليه و استغفروه … .[
بعلاوه ما موظف هستيم براي پاكان و نيكان در گذشته از خدا مغفرت بطلبيم نه اينكه از آنان چيزي بخواهيم و يا ايشان را واسطه قرار دهيم. چنانكه در آيه 11 سورهي حشر ميخوانيم:
]ربنا إغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان … [ « پروردگارا ما و برادران ايماني ما كه در ايمانداري سبقت بردهاند(قبل از ما بودهاند) را مورد مغفرت خود قرار بده …».بسياري از مردم برخلاف اين آيه از بزرگواران و صالحان مدد و فريادرسي ميطلبند و به ايشان متوسل ميشوند در حاليكه بر طبق دلايل قرآن ما بايد نخست براي خود، سپس براي آنها طلب آمرزش گناهانشان را از خداوند بخواهيم.
ثانياً: از چنين اشخاصي ميپرسيم «چگونه شما خود را لايق نميدانيد چيزي جزئي را بدون واسطه از خدا بخواهيد ولي در نماز(در حضور خدا) مستقيماً و بدون واسطه بزرگترين نعمت(يعني: هدايت در مسير انبياء و صديقين و شهداء و صالحان قرارگرفتن را ميخواهيد، مگر نه اينكه همين بدون واسطه و رودررو با خدا سخنگفتن(بيان و درخواست اياك نستعين، اهدنا الصراط المستقيم) خود قويترين دليل براي نفي توسل نادرست است؟
ثالثاً: خدا را به پادشاه تشبيه نمودن غلط و بلكه شرك و كفر محض است. بسيار مايهي تأسف و تعجب است جاهلاني كه به خود اجازه داده و جرأت ميكنند خداي بي نهايت بزرگ، مقتدر، سميع، بصير، بخشنده، مهربان و بينياز را به انسان نادان و سراپا نيازمند و بينهايت حقير و ناتوان تشبيه نمايند؟! اينها توجه ندارند كه خداوند متعال از اينگونه مثال زدنهاي نادرست نهي فرموده است، چنانكه در قرآن كريم ميخوانيم:
] ولا تضربوا لله الامثال إن الله يعلم و أنتم لا تعلمون[« براي خدا مثالهاي بشري نزنيد كه خدا ميداند و شما نميدانيد»(نحل/71).
رابعاً: در كتب احاديث و تاريخ اسلام آمده است كه عمر(رض) بهنگام خشكسالي در اقامهي صلاة الاستسقاء-نماز باران- به عباس عموي پيامبرصلي الله عليه وسلم متوسل شد. حال ميپرسيم چرا عمر(رض) به پيامبرصلي الله عليه وسلم و ديگر انبياء و يا به ابوبكر صديق(كه بدليل فرمودهي رسول الله بعد از انبياء از همهي انسانها افضلتر است) متوسل نشد؟ نحوهي عمل عمر(رض) نيز دليل قاطعي است كه توسل به انسان صالح زنده صحيح است و به انسان صالح مرده صحيح نيست و اين عمل شرك مطلق است.
بدون ترديد اگر عمر(رض) امروز زنده بود و به پيامبرصلي الله عليه وسلم متوسل نميشد و به شخص صالح زندهاي توسل ميجست فرياد جاهلان بلند ميشد كه عمر(رض) هم وهابي است و يا اگر امروز امام عمر(رض) زنده بود و درختي را كه پيامبرصلي الله عليه وسلم در بيعةالرضوان بدان تكيه داده بود از بيخ و بن ميكند و ميسوزانيد فتواي قتل او را صادر مينمودند، واي به روزي كه دين به دست جاهلان و عالم نمايان بيافتد …!
(3) اگر اعتقاد به «عدم وصول ثواب قرائت قرآن به اموات دليل وهابي بودن باشد بايد گفت امام شافعي(رض) و جمهور علماي شافعيه وهابي بوده و هستند. چرا كه امام نووي(رحمة الله عليه) كه يكي از علماي بزرگ شافعيه است ميفرمايد:
( وأما قرائة القرآن و جعل ثوابها للميت و الصلاة عنه و نحوهما، فمذهب الشافعي و الجمهور إنها لا تلحق الميت … )« و اما دربارهي قرائت قرآن و قراردادن ثواب آن براي مرده و نيز اقامهي نماز بجاي او و يا امثال آن، امام شافعي و جمهور علماي شافعيه بر اين عقيدهاند كه آن ثواب به ميت نخواهد رسيد»(شرح مسلم، جلد 11، ص 85 در حاشيه ارشاد الساري و ج7،ص 90/91 و جلد 1 ص 90/119 و 120).
همچنين امام نوري در كتاب «الاذكار» صفحهي 142 ميفرمايد: (وإختلف العلماء في وصول ثواب قرائة القرآن فالمشهور من مذهب الشافعي و جماعة أنه لا يصل)(2).
امام نووي(رح) دليل امام شافعي(رح) را چنين بيان كرده است: {{(دليل الشافعي: وأن ليس للانسان إلا ما سعي … و قول النبيصلي الله عليه وسلم : إذا مات ابن آدم إنقطع عمله إلا من ثلاث، صدقة جارية أو علم ينتفع به أو ولد صالح يدعو له)« دليل امام شافعي براي عدم وصول ثواب نماز و قرائت قرآن به مرده اين آيه است كه: براي انسان جز آنچه خودش تلاش نموده است چيزي برايش نفع ندارد … و نيز فرمودهي پيامبر صلي الله عليه وسلم : هرگاه انسان بميرد اعمال او قطع ميشود(خير و ثوابي به او نميرسد) مگر از سه طريق:
1) صدقهي جاريه -كار خيري كه بعد از شخص انجامدهنده آن كار ادامه داشته باشد مانند: ساختن پل، مدرسه، مسجد، بيمارستان و …
2) علم نافع -مانند تعليم قرآن و حديث و تأليف كتابهاي ديني و …
3) فرزند صالحي كه براي او دعاي خير كند.}} (ارشاد الساري، ج1، ص 90 و 119 و 120).
(4) اگر كسي معتقد باشد ساختن گنبد و بارگاه روي قبور حرام است و بهمين دليل او را وهابي بدانند بايد اذعان داشت كه پيامبر صلي الله عليه وسلم امام بخاري، مسلم، نووي و پيروانشان وهابي باشند زيرا در صحيح مسلم آمده است:
(عن جابر رضي الله عنه قال : نهي رسول الله صلي الله عليه وسلم أن يجصص القبر و أن يقعد عليه و أن يبني عليه)« از جابر(رض) نقل شده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه وسلم از گچكاري و سنگكاري قبر و نشستن بر آن-يعني در كنار قبر نشستن و با مردهاي كه در آن قرار دارد سخن گفته شود- و ساختن بنا و عمارت بر آن نهي فرموده است».(رياض الصالحين، تأليف امام نووي،ص 490).
بعلاوه بايد شيخ طوسي و شيخ حرعاملي از مجتهدان شيعه را نيز وهابي ناميد، چرا كه:
در كتاب تهذيب شيخ طوسي(از كتب اربعهي شيعه) و نيز در كتاب وسائل الشيعه تأليف شيخ حرعاملي باب 44 از ابواب دفن در روايت موثق از موسي بن جعفر آمده كه: (سألت ابا الحسن موسي عن البناء علي القبر و الجلوس عليه هل يصلح؟ قال: لا يصلح البناء عليه ولا الجلوس ولا تجصيصه و لا تطبينه)« برادر موسي بن جعفر از بناي قبور و نشستن بر روي آن پرسيد كه آيا اينكار صحيح است؟ او فرمود: خير ساختمان سازي و گنبد درست كردن بر قبر و نشستن روي آن -يعني در كنار قبر نشستن و با مردهاي كه در آن قرار دارد سخن گفته شود- و گچ كاري و سنگكاري و گلكاري آن صحيح نيست).
باز در كتاب تهذيب و وسائل الشيعه بنقل از جراح مدائني آمده كه جعفرصادق فرمود: (لا تبنوا علي القبور ولا تصوروا سقوف البيوت فإن رسول الله صلي الله عليه وسلم كره ذلك)« بر قبرها بنا نسازيد و سقف خانهها را پر از تصوير نكنيد كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم اينكار را ناپسند شمرده است».
همچنين در مآخذ فوق و نيز در كتاب «من لا يحضره الفقيه» (از كتب اربعهي شيعه) باب مناهي پيامبر صلي الله عليه وسلم بنقل از يونس بن ظبيان آماده كه جعفرصادق فرمود: (نهي رسول الله صلي الله عليه وسلم أن يصلي علي قبر أو يقعد عليه أو يبني عليه)« رسول الله صلي الله عليه وسلم نهي فرمود از اين كه بر قبري نماز گزارند يا برآن بنشينند و يا برآن بنا سازند».
(5) اگر اعتقاد به حرام بودن دستزدن و چسبيدن و بوسيدن قبر و ضريح و … دليل وهابي بودن باشد بايد ابن حجر هيثمي(رح) از علماي برجستهي اهل سنت و شافعيمذهب و نيز امام محمد غزالي(رح) و پيروانشان وهابي باشند، چرا كه:
الف) ابن حجر هيثمي(رح) فرموده است:
(التزام القبر أو ما عليه من نحو تابوت ولو قبره صلي الله عليه وسلم بنحو يده و تقبيله بدعة مكروهة قبيحة)« چسبيدن به قبر و يا آنچه روي آن است از قبيل تابوت و ضريح و … اگرچه قبر پيامبر صلي الله عليه وسلم هم باشد و نيز دستزدن و بوسيدن آن بدعت مكروه و قبيحي است».
ب) امام محمد غزالي(رح) در احياء علومالدين جلد 4 ص 491 فرموده است:
( والمستحب في زيارة القبور أن يقف مستدبر القبلة مستقبلا بوجه الميت و أن يسلم و لا يمسح القبر و لا يمسه و لا يقبله فإن ذلك من عادة النصاري)« مستحب است در زيارت قبور پشت به قبله روبروي ميت ايستادن و سلامكردن، ولي نبايد به قبر دست زد و يا دست كشيد و نيز نبايد آنرا بوسيد و يا دور آن طواف كرد زيرا اين اعمال از آداب و عادات مسيحيها است».
يا للعجبا : 900 سال قبل بنا بفرمودهي امام محمد غزالي(رح) دستزدن و بوسيدن قبر و ضريح و … از عادات و رسوم مسيحيها بوده ولي امروزه انجام ندادن عادات و آداب مسيحيها نشانهي وهابي بودن است! و انجام دادن آداب مسيحيت جزو اصول اسلامي شده است.
راستي اگر امام غزالي و ابن حجر هيثمي امروز زنده بودند و چنين فتوايي صادر ميكردند، جهال و عالم نمايان چه بر سرشان ميآوردند؟
بعضي، از جمله ابوالقاسم –شارح تحفهي شيخ ابن حجر- سخن ابن حجر را برخلاف رأي او و بدون دليل تأويل و توجيه ميكند، آنگاه كه ميگويد: بوسيدن قبر پيامبر به خاطرتبرك اشكالي ندارد. البته ايشان توجه ندارند كه:
اولاً: فرمودهي ابنحجر صريح و روشن است و جاي هيچگونه توجيهي باقي نگذاشته است.
ثانياً: وقتي پيامبر صلي الله عليه وسلم از بناي روي قبور نهي فرموده و بناي آن حرام است پس بطريق اولي احترام و بزرگداشت آن عمل حرام هم، حرام خواهد بود.
و اما خندهدار است وقتي از متحجرين ميشنويم كه ميگويند عجيب است اين وهابيها چگونه توانستهاند كتاب ابنحجر و امام غزالي را دستكاري كنند!!(3).
(6) اگر اعتقاد به تخريب گنبد و بارگاه و بناهاي روي قبور دليل وهابيبودن باشد، بايد پيامبر صلي الله عليه وسلم ، امام علي(رض)، ابوالهياج اسدي(رض) و ائمهي زمان امام شافعي، خود امام شافعي، امام بخاري، امام مسلم، امام نووي، ابن حجر هيثمي و پيروانشان همگي وهابي باشند، زيرا :
الف) در صحيح مسلم آمده است:
(عن ابي الهياج الاسدي قال: قال لي علي بن ابيطالب ألا أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله صلي الله عليه وسلم أن لا تدع تمثالا إلا طمسته و لا قبرا مشرفا إلا سويته)« از ابوالهياج اسدي روايت شده كه گفت: علي بن ابيطالب به من گفت تو را انتخاب ميكنم بر آنچه رسول الله صلي الله عليه وسلم من را بر آن انتخاب كرد وآن اين است كه هيچ عكس و تصوير و مجسمهاي را فرونگذاري جز آنكه آن را پاك نمايي و از بين ببري و هيچ قبري را فرونگذاري جز آنكه آن را تخت نمايي».
ب) در كتاب وسائل الشيعه چاپ سنگي جلد اول ص/ 209 از كليني بدين صورت نقل شده است: (عن ابيعبدالله قال: قال امام علي(رض) بعثني رسول الله صلي الله عليه وسلم إلي المدينة في هدم القبور و كسر الصور)« جعفرصادق گفت: امام علي فرمود، رسول خدا صلي الله عليه وسلم من را جهت تخريب(بنا و گنبد) روي قبور و شكستن تصاوير و مجسمهها به سوي مدينه مامور و رهسپار كرد».
ج) همچنين امام نووي در شرح مسلم(ج4، ص/301 الي 304 ارشاد الساري) آورده است: (قال الشافعي في الام: و رايت الائمة بمكة يأمرون بهدم ما يبني و يؤيد الهدم قوله صلي الله عليه وسلم ( و لا قبرا مشرفا إلا سويته …))« امام نووي ميفرمايد: امام شافعي در كتاب الام فرموده است: در مكه مشاهده نمودم كه ائمه دستور دادند بناي روي قبور را ويران نمايند و اين عمل را فرمودهي رسول الله صلي الله عليه وسلم كه فرموده: (و لا قبرا مشرفا إل سويته) تأييد ميكند.
دقت كنيد عبارت -و يؤيد الهدم …- سخن و رأي امام نووي(رح) است. يعني آن بزرگوار نيز وهابي بوده است؟!!)
د) و اما ببينيم ابن حجر هيثمي(رح) در اين باره چه ميفرمايند؟
ايشان كه بعد از امام شافعي(رح) و امام نووي(رح) يكي از بزرگترين شخصيتها در مذهب شافعي ميباشند و رأي و فتوايش براي پيروان مذهب شافعي حجت قاطع است ميفرمايد:
(… و يجب المبادرة لهدمها و هدم القباب التي علي القبور إذ هي أضر من مسجد الضرار لانها أسست علي معصية رسول الله صلي الله عليه وسلم لانه نهي عن ذلك و أمر صلي الله عليه وسلم بهدم القبور المشرفة و تجب إزلة كل قنديل أو سراج علي القبر … )« اقدام براي نابودي و تخريب قبرها و گنبد و بارگاهها كه روي قبرها است واجب ميباشد چون ضررش از مسجد ضرار-مسجد منافقان زمان پيامبر بود كه به دستور الله تعالي و توسط پيامبر تخريب شد- بيشتر است، براي اينكه بناي آنها در واقع نافرماني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميباشد. آن حضرت از ساختن بنا روي قبور نهي فرموده و به تخريب و نابودي آنها دستور داده است، پس از بين بردن همهي چراغها و تزئينات و گنبدها و … بر روي قبور نيز واجب است.(الزواجر عن اقتراف الكبائر، تأليف ابن حجر، ج 1، ص/ 121).
ملاحظه ميفرماييد آراء و نظرياتي كه امروزه بنام وهابيت مورد سوء ظن و لعن قرار گرفته -وتبديل به حربه و وسيلهاي شده براي ترور شخصيتها وترويج و ادامهي بدعتگذاري- عيناً در كتب معتبر اهل سنت و شيعه نيز موجود و مورد تأييد ميباشد.پس بدون شك اگر كسي از عقل و انصاف و تقوي بهرهمند باشد و رسالهي حاضر را مطالعه كند و دربارهي موارد مستندي كه بعنوان نمونه ذكر شده – هر چند كه دلايل در اين باره در قرآن و سنت صحيح رسولالله صلي الله عليه وسلم خيلي زياد است- اطلاع حاصل نمايد به آساني تصديق ميكند كه وهابيت اسمي بيمسمي، نامفهوم و بدون مصداق است.
والسلام علي عبادالله الصالحين
——————————————————————————–
1- البته اين نامگذاري و كاربرد كلمهي وهابيت توسط انگليس رواج پيدا كرد و قضيه اين بود كه:
وقتي كه دعوت محمد بنعبدالوهاب براي يكتاپرستي در عبادت و پرستش خداوند شروع شد و دوباره زمينههاي توحيد الوهيت در ميان مردم شروع به رشد كرد، در آن زمان هندوستان مستعمرهي انگليس بود و در نهايت خرافهپرستي و شرك به سر ميبرد. حاجياني كه از هندوستان براي انجام مناسك حج به عربستان ميآمدند كمكم در آنجا با اين افكار و عقايد صحيح اسلامي آشنا شدند و دوباره در صدد تصحيح عقايد و باورهاي خود به خدا و قرآن برآمدند، به همين خاطر آنها نيز با برگشتن به كشورشان شروع به ترويج اين دعوت توحيدي در ميان مردم كردند و انگليس از اين نظر احساس خطر ميكرد زيرا ميدانست كه اين دعوت يك بيداري اسلامي قوي، پابرجا و رستگار است. به همين دليل در صدد چارهجويي برآمد و مثل هميشه خواست از دسيسههاي مكارانهي انگليسي استفاده كند و برچسبي بر اين دعوت بزند، به همين خاطر شايع كرد كه اين دعوت، دعوتي اسلامي و الهي نيست، بلكه دعوتي وهابيست و آن را منتسب به اسم پدر محمد كه عبدالوهاب بود، كرد كه در اصل بايد دعوت را به اسم صاحب دعوت ميكرد و صاحب اين دعوت هم محمد بود نه عبدالوهاب پدرش، ولي انگليس ميدانست اگر بگويد اين يك دعوت محمدي است در ذهن مردم نميتواند ايجاد شبه كند، پس شايع كرد كه اين دعوت، دعوتي وهابيست و آن را منتسب به اسم پدر محمد، كه عبدالوهاب است، كرد.
2 – يعني: علما در مورد رسيدن ثواب قرائت قرآن به مرده اختلاف دارند، ولي قول راجح و مشهور مذهب امام شافعي و پيروان او و جمعي از علما اين است كه ثواب قرائت قرآن به مرده نميرسد.
3- ولي بايد گفت تحريفكنندگان اصلي آناني هستند كه بدون دليل اقوال امامانشان را بر طبق اميال و هوا و هوسشان تأويل و تحريف ميكنند و معناي آن را وارونه و برعكس به مردم ميگويند
فرستنده: احمد طارق فیض