لعنت به روز بد — محمد عارف يوسفی

 

لعنت به روز بد

 


محمد عارف "یوسفی"

 

ای دل مده ز دست شهامت به روز بد

یاری نکنـد ارفـن و  قسمت به روز بد

عـــالم وفـا به کس نکنـد پس بتـو چرا؟

بــایــد گــرفت  دامــن همت به روز بد

در وقت شادمانی که دنیـا رفیــق تست

تنهــا بساز به وقت مصیبت به روز بد

خـــورشید امتحــان چـو تابد عیان شود

ازنیک وبـــدِ جمله، شرافت به روز بد

تا کـــه نـــگاه گــرم تو بر دوست نیفتد

گــُم میشــود آهستـه وراحت به روز بد

یـــاران نا سپــاس و رفیقــان بیـــوفـــا

پنـهــان میکننـــد سر و قامت به روزبد

دانی که همنوای دروغین وساختگیست

آنـکـو نمیـــرسد بـــه عیادت به روز بد

ای جان من شکایتی ازکس مکن، بگـو

دنیـــا خــراب گشته و لعنت به روز بد

جـــز رب مدار ز آدمی و از جهـان او

بیـــهـــوده انتـــظــار محبت به روز بد

 

محمد عارف "یوسفی"

شانزدهم دسامبر ۲۰۰۹

 

۱۶-۱۲-۲۰۰۹

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *