حرف محمد (ص)، انا بشرٌمثلکم،،مقابل آمريکای مبشرحقوق بشر

 

حرف محمد (ص)، انا بشرٌمثلکم،،مقابل آمريکای مبشرحقوق بشر

 

نويسنده: آذين

برگرفته شده از: پورتال محترم افغان جرمن آنلاين

 

صلح و قرارداد های صلح در کشور ما و کشور های منطقه دچار نوعی تعادل ناپايدار شده است، يعنی که تعادل جديد بس نا ثابت از آب درآمده است.

در حقيقت هميشه که برابری های خودکار و تعادل های طبيعی به ظهور نرسد، با خطر های جدی و سهمگين روبرو است.

يکی از ريس جمهور های آمريکا که فکر می کنم جيمز مونرو بود به مستعمره گران می گفت که آمريکا از آن آمريکايی ها است. و بايد ما هم نتيجه بگيريم که شرق، شرق ميانه از شرقی ها، شرق ميانه ای ها است.

در مکان های دينی شرق به کودکان نقش پذيرو به همه تلقين می کنند که آ د می ملزم به جنگ عليه سلطه طلبان مادی و فرهنگی است.

در منابر، خانواده و وسايل ارتباط جمعی شرق ميانه اسلامی به ياد مردم می آورند که شرق ميانه حد اقل سه پيامبر موسی، عيسی، و محمد را به جهان داده است و روح بسياری از مردم آمريکا و اروپا و غيره را ساخته است. و کشور های شرقی پطرول خود را با جهان تقسيم کرده است و تاريخ استوار اين منطقه اوراق بسيار بر کتاب تمدن انسانی افزوده است.

و نتيجه می گيرند که چنين مردمانی حتماً قادر به عقد صلح، حفظ صلح در ميان خود و ايجاد تعادلی پايدار به مدد قوانين و تاريخ و تجربۀ فرهنگی خود هستند و نياز به صلح تحميلی ديگران ندارند.

اين استدلال های ساده به دل و ذهن مردم اين منطقه که غروری زخمی از استعمار دارند می نشيند. فکر می شود دول بزرگ ضعف اطلاعات در بارۀ سرزمين های اين منطقه دارند. حتی سفرا و همکاران آنها و به اصطلاح کارشناس های آنها هرگز آموزش لازم که خدمت در اين سرزمين ها را آسان و ثمر بخش کند نداشته اند، در نتيجه به هنگام بروز بحران ها در مانده و وامانده می مانند.

اگر منافع آمريکا و غرب در شرق ميانه و شرق نزديک واقعاً حياتی است پس ارزش دارد تا به بازشناسی و تصحيح اطلاعات خود در بارۀ منطقه ای که از مراکش تا افغانستان گسترش دارد و حد اقل هفده کشور عمدۀ مسلمان و بسياری از حوزه های عمده پطرول جهان را در بر دارد، بپردازد. و جز به شيوۀ گزارشگری سفرا، کادر ها و کاردارها، قنسل ها و يا نوشته های نا مستند سازمان های استخباراتی، متوسل نشوند.

نرم جويی اروپاييان در رابطه با شرق ميانه و شرق نزديک در تضاد با سخت گيری اخير آمريکاست و نشانۀ خوبی بر تصحيح روش ها نيست.

اروپا به سبب پيوستگی خاکی اينک شاهد ترکيه اسلامی است، ترکيه ای که آمريکا در آن سرمايۀ بسيار خرج کرد.

بعيد نيست که اسراييل هم نرمجويی پيشه کند. اسراييلی که به مدد آمريکا سازش ناپذير تر از همۀ کشور ها در رابطه با کشور هايی منطقه است.

آمريکای مبشرحقوق بشر در شرق ميانه و شرق نزديک مقابل آمريکای مدافع منافع مادی آمريکا قرار داده شده است و در چشم مردم و دول اين سرزمين ها.

اين دو آمريکا يکی نيستند. به همين دليل مردم، آمريکای مبشر حقوق بشر را برابر تعليمات سه پيامبر بزرگ ميگذارند که فروتن و سنجيده و مردم دار بودند و طبعاً هيچکسی آمريکا را ترجيح نميدهد زيرا آمريکای مدافع منافع مادی را هر روز نفی می کنند.

حقوق بشربرنامه ای است آينده نگر، ولی وقتی آن را با حرف محمد که گفت "انا بشراً مثلکم" برابر می کنند رنگ می بازد و وقتی با سخنان عيسی و موسی برابر شوند مسيحيان و يهوديان هم به ترديد می افتند. حقوق بشر ايکه دول سودجو و نفت جو مبلغ و مناديان آنند چندان خريداری ندارد.

منافع آمريکا امری است فوری و آنی و موضوع يک بسيج مادی روزانه است و چنان جاذبه ای دارد که آن برنامۀ آينده نگر را غالباً در سايه می نهد.

اين حقوق بشر هرگز به تمام و کمال در هيچ يک از کشور های بزررگ ديموکرات صنعتی به اجرا در نيامده ولی به راه خود ادامه ميدهد.

آن منافع حياتی آمريکا که پيوسته و به فوريت تأمين و تحصيل شده اند. مثال های فراووانند از جمله:

مقابله با فاشيزم هيتلری به مدد منابع شرق ميانه

مقابله با کمونيزم روسی به مدد ناسيوناليسم های شرق ميانه– 1967

 مقابله با بحران های ناشی از ملی شدن کانال سؤيز مصردر دوران جمال عبدالناصر در سالهای ١٩٥٧

مقابله با تروريسم دست نشانده شوروی در شرق ميانه

مقابله با تجاوز عراق به کويت

مقابله با توطئه های براندازی اسرائيل

باوجود اين همه و باوجود قرار داد کمپ ديويد، تروريسم در شرق ميانه و شرق نزديک نه تنها نيرومند است بلکه دولت ها و رژيم های رسمی ای پديد آورده که شعار و صفت اصلی آن ها عليه آمريکا بودن است.

همين ها موفق شده اند دست خطرآفرين خودرا به همه قاره ها دراز کنند. و حضور خودرا در اروپا، آمريکا، افريقا و آسيا در زمين، بحر و هوا به اثبات رسانند.

کاملاً واضح است که تروريسم مدعی اسلام بی پروا تر از تروريسم منشعب از کمونيزم بين المللی مرحوم و نيمه جان است، که به رهبری شوروی عمل می کرد.

شرق ميانه و شرق نزديک از عهد جنگ های صليبی زخمی عميق بر خود دارند. و هم شرق ميانه از عهد استعمار غروری در هم شکسته دارد.

شرق ميانه با داشتن بيش از دوهزاروپنجصد سال تاريخ مدون، سابقۀ مديد از استقلال، تمدن و فرهنگ دارد.

همين شرق نزديک و شرق ميانه در ابتدای قرن بيستم به مدد حس تاريخی خود طی سالها مختلف برای شکستن سد استعمار و قبول تجدد و ترقی و رفتن به سمت ديموکراسی تلاشهای بسيار از خود نشان داد و در اين راه سود بسيار به غرب رساند، ولی غرب را قانع نکرد زيرا غرب اسير دو جنگ وحشتناک جهانی و منافع آنی خود در منطقه بود.

در اين سالها غرب در برابر فاشيزم و کمونيزم عقب نشست و در يالتا "کنفرانس يالتا ١٩٤٥ " باج بسيار به کمونيزم داد و نصف دنيا را به،، رفيق استالين،، باج داد.

و بدتر از آن از سالهای ١٩٧٠ به بعد به حرکات سياسیمذهبی مدد رساند و بعد هم با فدا کردن همه رژيم های مترقی و تجدد طلب به اميدی واهی شکست کمونيزم از طريق تقويت حرکات مذهبی، راه را برای ارتجاع فکری، ارتجاع دينی و فاشيزم مذهبی باز کرد.

غافل از اينکه کمونيزم يا اردوگاه سوسياليزم واقعاً موجود روسی در آنزمان، از درون پاشيد و نه از بيرون و ديديم که چه شد.

در همين سالها غرب و آمريکا می پنداشتند هرکس با آن ها معامله کند به شرط سود آوری کلان دوست غرب است و اگر چنين نباشد به بهانۀ حقوق بشر فراموش غرب می شود.

در حقيقت حقوق بشر شمشير دو تيغۀ غرب شد تا کشور های رو به ترقی را به اطاعت بيشتر بکشانند. به عبارت بهتر حقوق بشر اهرم تحصيل منافع آنی شد.

به خاطر دفاع از همين منافع آنی ديديم که کمونيزم رروسی برای ٨٠ سال پايدار ماند. و بعد از تسلط تروريسم مذهبی ديديم که در جنگ های منطقوی شرق ميانه، بخاطر همين منافع حياتی سيل اسلحه به طرفين متخاصم روان شد.

آمريکا در مناطق ما سياستی جز سياست زور ندارد. و اين سياست زور در تضاد است با هر نوع روند صلح، با حقوق بشر و با سياست دول اروپای غربی که متحد تر از قديم اند.

در همين حال که تعادل سياسی و صلح آمريکايی در منطقه به تزلزل افتاده است، حرکات مذهبی به مدد رژيم هایمذهبی از کمرنگ ترين تا تندترين آنها به کمک گرفتن از روحيۀ ناسيوناليستی مردم توأم با تعصبات دينی همراه با دفاع سبعانه در درون سياست خود جای داده اند به طوری که حرکات تند روان و تروريست های حماس در لبنان به دفاع ملی تعبير می شود.

ظاهراً عصر جهانگشايی و تسخير سرزمين ها مدتهاست که به سرآمده است.

سياستی ديگر ضرور است، سياستی بر پايه باز شناسی سرزمين ها و مردمان شرق نزديک و شرق ميانه.  سياستی مبتنی بر تصحيح روش های نادرست قرون گذشته، سياستی مبتنی بر شناخت همه جانبۀ دشمن و وضع کشور های موجود در اين سرزمين های وسيع.

سياستی مبتنی بر کشف جريان های فکری مترقی بدون تحميل شدن بر آنها، سياستی مبتنی بر ترميم زخم های تاريخی و حرمت غرورهای درهم شکسته.

سياستی مبتنی بر شناساندن اين سرزمين ها و مردمانش به جهان به مدد ارتباطات جهان.

سياست متفاوت از استخدام خبرچين ها و جاسوسان با پول ماليات دهندگان آمريکايی و اروپايی و غيره به منظور جمع آوری اطلاعاتی که از بيخ و بنياد نادرست اند.

و مهم تر از همه سياست متفاوت از سياست خلق اپوزسيون های مصنوعی که در اين ٢٥ سال جزآب به آسياب دشمن نريخته اند.

حقوق بشر دعوت به حکومت قانون و رفتن به سوی ديموکراسی است، ولی شرق ميانه و نزديک برای خود راه های برای رفتن به سوی حکومت قانون و ديموکراسی دارد. چون هيچ دو کشوری عين هم به ديموکراسی نرسيده اند.

منافع آمريکا منافع آنی آمريکا از مقولۀ تجارت است. شرق ميانه و نزديک تجارت می کند ولی زير فشار غرب نه حرمت قانون را می بيند و نه ديموکراسی را.

ديده می شود که شرق ميانه و نزديک در استحاله ای عميق وارد شده است. راه ها باز است و چشم زورگو کور. حيثيت سياسی آمريکا به نسبت گذشته در شرق ميانه و نزديک خدشۀ بسيار برداشته است. بايد به تعمير و ترميم آن بپردازند.

دود موتری که بدکار ميکند نه بايد به چشم راننده رود و نه به چشم عابرين، يعنی ديگران. مردم ما تشنۀ حرف حق و سخن راست و کسانی که عزت نفس آنها را رعايت کنند هستند.

اتکا به غير آفتی است سياسی.

در اين اواخر می بينيم که آمريکا پرمساله ترين کشور جهان شده است. بديهی است هر که بامش بيش برفش بيشتر. و نيز آمريکا توان حل بسياری از مسايل خود و ديگران را دارد. پس علت چيست که اميد صلح و رفاه و امنيت در دنيای امروز کمرنگ شده است؟

در يک ديموکراسی کار با شکستن اعتماد ها پيش نمی رود. چه دستگاهی تخم عدم اعتماد می کارد.

آمريکا بهتر است از سياست های عقابی دوری جويد.

اروپا و آمريکا در دو خط امنيت و عمران در افغانستان صميمانه همکاری کنند و از اين دورۀ تنگ بينی برهند.

آمريکاييان اشغال افغانستان را راه حل ساده ای يافتند. راه حل های ساده هميشه فريبا هستند و در ضمن راه حل های پيچيده غير عملی اند.

آمريکا که سرکرده غرب است به کمترين تعهد در باب حرمت سازمان ملل پابند نيست. سالهای دراز از يونسکو بريد، قهر کرد و قطع بودجه کرد و بعد از سر بی خبری برگشت و نديد و نمی بيند که در اين سالهای دراز غيبت او کشور های افراطی چه بر سر يونسکو آوردند.

چشم سياست امريکا بروی مسائل شرق ميانه و شرق نزديک باز نيست. تمام گرفتاری های منطقه از مدتها قبل تا به امروز ناشی از گز نکرده پاره کردن آمريکا است.

مردمان اين منطقه باور نمی کنند که اينها عاشق سرزمينهای کم آب و پر آفتاب و نيمه صحرايی ما باشند. پطرول را برداريد يعنی حذف کنيد از معادلات خواهيد ديد که هيچ نمی ماند از مراودات آنها که عاشق سود آنی هستند.

علم کم گاهی بدتر از جهل است. بازی با ديموکراسی خطرناکتتر از ديکتاتوری است.

يکبار به اطلس جهان نظر اندازيد، از پاکستان و افغانستان تا انتهای غربی جهان اسلامی در شمال غرب افريقا صلح و عمران محتاج کمک و مدد مالی و نظارت بر امنيت به کمک قوای نظامی بيگانه و قوای نظامی خود همين کشور ها و مهار ساختن افراطيون بنيادگرا بدست رژيم های نو ديموکرات موعود است.

ديموکراسی نفی ديگران و دست کم گرفتن ديگران نيست. ديموکراسی ريشه در مواضع قانونی دارد و نه در قدرت خام. اين است که چراغ ديموکراسی در جهان بل بل بسيار خيره دارد.

جامعه آمريکا نگران پول است. اين ميراث روانشناسی مهاجران است. ولی آمريکا ديموکرات است و شناختن ديگری فرض اول ديموکراسی است.

ديموکراسی را هرگز نمی توان از طريق کمک نظامی و مالی آمريکا و اروپا در افغانستان مستقر کرد. افغانستان ستم استعماری بسيار از انگليس و روسيه تزاری و هم از اتحاد جماهر شوروی مرحوم ديده است.

امريکا کاری نکند که بار ديگر مردم به اسلام افراطی پناه ببرند و هممه چيز را با خود به آتش نفی بکشند.

ما اگر صلح می خواهيم، قرارداد صلح می بنديم، درس بزرگ مبارزه را بايد پيش روی خود بگذاريم. چه دولت فعلی، چه اپوزسيون، چه شخصيت های سياسی و غيره بايد بدانند که مقابل مسالۀ افغانافغان قرار دارد و است.

اگر در اين رويا رويی فکر کند که بيگانه با اوست، مثلاً نواز شريف، شاه عربستان و غيره و يا خواهد بود، هرگز به راه حل مذاکره و عقد صلح و جلب توجه و ارائه طريق هموطنان، نزديک نخواهد شد. انتظار اينکه از آنها که منتظرند منفذی تازه در صلح پيدا کنند و از آب گل آلود ماهی بگيرند، محاسبه ايست باطل.

اينکه ما از ديگران بطلبيم که بپائيد و بيائيد و ما را نجات بدهيد و برای ما صلح بياوريد و صلح امضا کنيد و تضمين بگيريد، با عزت نفس ما مغايرت دارد. مردم را گمراه می کند.

انگليس و آمريکا و بخصوص انگليس در کار خود در مانده مانده اند. جوامعی دارند بسيار متقاضی کمک های دولتی، اقتصادی مصرفی دارند در شرف اشباع و اگر اختراعی پر مصرف و يا ذخايری مفيد و ارزان بدادشان نرسد هرگز کمترين تعادل را ندارند.

آمريکا کدام مساله را در کشور های مجاور خود حل کرده که بتواند مسالۀ ما را حل کند.

من فکر می کنم نسل جديد شرق از نو به سرمايه گذاری انسانی کلان خواهد پرداخت. در هر قدم و در هر متر مربع تدارکات امنيتی وسيع آمريکايی ها آنها را بيشتر بيچاره خواهد کرد.

اين مردمان همه چيز را از دست داده اند جز ايمان به سرزمين را. نه ظاهر فريبای هاليودی اينها و نه باطن زردوست و شرور آنها کسی را جذب نمی کند و رعب نمی بخشد.

دست آمريکا و همدستان اروپايی اش يعنی سارقان و قاتلان آن شب های مهتابی روشن باز شده است.

شايد بخوانند و از نو خواهند خواند سرود های فتح ننگين خود را.

روزگاری دنيا محتاج آمريکا بود، و بدانيد که امروز آمريکا محتاج دول دنياست.

پايان

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *