اخلاق و سيرت پيامبر (ص) الگوی نسل جوان

 

 

بســـم الله الـر حمن الـرحیــم

 

اخلاق و سيرت پيامبر"ص"

الگوي نسل جوان

 

نوشتۀ محمد نسيم "رحيمی"

ارسالی محمد عزيز عزيزی

 

 

 

مقــــد مه

سپاس  و ستايش خداوندي را که پروردگار جهانيان، آفريدگار زمين، آسمان و پديد آور نور و ظلمت است و درود بي پايان بر فخر عالم حضرت محمد (ص) خاتم پيامبران و رسولان باد. عزيزي که بشارت آورد و بيم داد و پروردگار،بشر را با او از گمراهي رهايي بخشيد و مردمان را همگي به راه راست رهبري فرمود، راه خداوندي که آنچه در آسمان ها و زمين است، از آن او و باز گشت همه چيز به سوي اوست.

خداوند بزرگ رسول خويش را مقام شفاعت و رتبت والا عطا فرمود و مسلمانان را به محبت او رهنمون شد و پيروي از وي نشانه محبت خويش شمرد.  همين امر خود از انگيزه هاي بود که دل ها از حب آن بزرگوار مي تپيد و مردم را به جستجو چيز هاي بر مي انگيخت که پيوند شان را با حضرت اش استوار تر ميداشت.

از سپيده دم اسلام، مسلمين در ابراز محاسن آن حضرت (ص) ونشر سيرت اش بر يکديگر سبقت مي جسته اند و هويداست که سيرت آن بزرگوار، گفتار، کردار و اخلاق ارجمند اوست.

چنانکه مي بينيم عايشه صديقه (رض) همسر پيامبر در وصف آن حضرت (ص) مي گويد : "خلق او قرآن بود ".

قرآن کتاب خدا و کلمات تامه اوست و کسي که خلق و خويش چنان باشد، نيکوترين و کاملترين و شايسته ترين فرد به محبت همه آفريدگان الله است.

 

زندگينامه مختصر حضرت محمد (ص)


حضرت محـمد (ص) پسر عبدالله، نواسه عبدالمطلب در سپيده دم دوازده ربيع الاول (عام الفيل) در 22 اپريل سال 571 ميلادي در شهر مکه چشم به دنيا گشود.

عبدالله پدر آنحضرت (ص) قبل از تولد پيامبر (ص) وفات يافته بود، که بدينگونه محمد (ص) يتيم به دنيا آمد.

عبدالمطلب  محمد (ص) را به درون خانه کعبه برد و به درگاه خدا دعا کرد و اسم نوزاد اش را محمد گذاشت، وبر حسب عادت عرب آنحضرت را در روز هفتم ولادت ختنه کردند.

دوران شير خوارگي :


نخستين زني که يک هفته پس از مادر، آنحضرت را شير داد ثويبه کنيز ابو لهب بود و پيش از آن به حمزه کاکاي پيامبر نيز شير داده بود؛ که بدين اساس حمزه برادر رضاعي شان بودند.

 

در ميان قبيله بني سعد :

عادت عرب چنين بود که براي سلامت فرزندان شان و براي نيرومندي تن و روان نوزاد و بهتر آموختن زبان عربي در دوران کودکي، نوباوگان خويش را به زنان شير ده بدوي مي سپردند. عبدالمطلب نيز براي شيردادن آنحضرت (ص) حليمه دختر ابو ذويب از قبيله بني سعد را انتخاب کرد که رسول الله (ص) الي سن چهار سالگي نزد حليمه بود.

 

ماجراي شق صدر :

مسلم از انس(رض) روايت مي کند : محمد (ص) در حاليکه چهار سال داشت و با کودکان هم سن وسال اش مشغول بازي بود، حضرت جبريل امين نزد وي آمد و او را به زمين خواباند و سينه اش را شگافت و قلب اش را خارج ساخته و خون بسته از آن بر آورد و گفت : اين بهره شيطان در وجود تست. سپس قب را با آب زم زم در تشت زرين شست و شو داد و به جاي خود باز گرداند و سينه را بست.  کودکان سراسيمه به نزد مادر رضاعي اش حليمه دويده و گفتند : محمد  کشته شده، چون به  نزد اش رفتند او را پريده رنگ يافتند.  انس(رض) مي گويد : من نيز اثر دوخت را در سينه آنحضرت (ص) مي ديدم.

 

باز گشت به آغوش مادر:

حليمه پس از اين حادثه بيمناک شد و آنحضرت را به مادر اش بر گرداند و حضرت اش تا سن شش سالگي نزد مادر ماند.

آمنه براي ياد بود شوهر فقيد اش لازم ديد تا از آرامگاه او در يثرب ديدار کند، از اين رو همراه با فرزند اش راهي آن ديار شد که در بازگشت آمنه در مسير راه وفات يافت و سر پرستي ناجي بشريت به پدر بزرگش تعلق گرفت ؛ در اين زمان حضرت محمد هفت سال داشت.

عبدالمطلب در حاليکه سرورکاينات (ص) هشت سال و دو ماه داشت وفات يافت و کفالت آن بزرگوار به کاکاي مهربانش ابو طالب واگذار گرديد.

در آوان جواني پيامبر شغل معيني نداشت، اما در روايات متعدد آمده که ايشان در قبيله بني سعد و براي اهالي مکه شباني ميکرد.

در بيست و پنج سالگي براي تجارت با اموال خديجه ثروت مند ترين زن مکه به همراهي ميسره غلام خديجه راهي شام شد.

 

ازدواج با خديجه :

چون پيامبر بعد از بازگشت از سفر تجارتي با مفاد بسيار زياد باز گشت، صفا، صداقت و امانت داري آنحضرت خديجه را دگرگون ساخت و احساس مي کرد که گمشده دلخواهش را يافته است ؛ در حاليکه سران مکه آرزو ازدواج را با او داشتند – خديجه پشنهاد ازدواج را به محمد (ص) کرد، آنحضرت بعد از مشوره با کاکا هاي اش به اين ازدواج موافقت کرد ؛ در حاليکه جناب شان 25 سال و خديجه 40 سال داشت.

حضرت محمد (ص) درحاليکه در غار حرا مشغول عبادت بود، حضرت جبريل امين از جانب خداوند مامورشد تا پيام رسالت را به ايشان برساند و با نخستين فرمان خداوند (ج) اقراء ( بخوان) به پيامبري مبعوث شد که در اين زمان چهل سال عمر داشتند.

حضرت پيامبر هفت فرزند داشتند که به استثنا ابراهيم که از ماريه قبطيه متولد شده بود، شش فرزند ديگر پيامبر از خديجه بود. قاسم طفل اول، سپس زينب، رقيه، ام گلثوم، فاطمه و عبدالله. پسران حضرت پيامبر در خرد سالي وفات يافته بودند، اما دختران شان همگي به اسلام مشرف شدند ؛ آيمان آوردند و به مدينه هجرت کردند. بالاخره ناجي بشريت در سن 63 سالگي در سال 634 ميلادي چشم از جهان بست.

 

اوصاف و اخلاق رسول اکرم (ص) :

حضرت علي کرم الله وجهه که از آگاه ترين مردم نسبت به اوصاف رسول الله (ص) بود و بيش از هرکس با او معاشرت داشت و نيز درذکروصف اش تواناتر از ديگران بود مي فرمايد :

آن حضرت (ص) از بدگويي و بي عفتي خيلي به دور بود، در بازار و اماکن عمومي صدايش را بلند نميکرد؛ بدي را با بدي پاسخ نمي داد، بلکه عفو و گذشت مي نمود ؛ با دست مبارکش هيچ کس را مورد لت و کوب قرار نداد، مگر در ميدان جهاد در راه الله.

من نديدم که رسول الله ظلمي را روا بدارد و يا از کسي انتقام بگيرد. البته هرگاه حدود الهي پايمال مي شد، آنحضرت (ص) از هرکس ديگري بيشتر خشم مي گرفت و قتي در گزينش بين دو چيز اختيار داده مي شد، آسانترين آنرا اختيار مي کرد ؛ هر گاه وارد منزلي مي شد، سلوکش همانند عموم مردم بود ؛ لباس هاي اش را پاک مي کرد و کارش را بدست خود انجام مي داد.

زبان مبارک اش را جز به حق نمي گشود. مردم را با خود مانوس مي کرد و متنفر نمي ساخت، بزرگ هر گروهي را گرامي مي داشت و او را بر آنان سر پرست قرار ميداد ؛ در بر خورد با مردم، جانب  احتياط  را رعايت مي فرمودند، بدون اينکه آنان را از خوشرويي و اخلاق زيبايش محروم کند.

از احوال يارانش جويا مي شد و از مردم در باره احوال شان با خبري ميکرد. نيکويي را تقدير و تاييدمي کرد و زشتي را تقبيح مي نمود. اساس کارش مبتني بر اعتدال و ميانه روي بود.

آنحضرت(ص) در هيچ موردي از موارد خير غفلت نمي کرد ؛ تا مبادا مردم غافل شوند و احساس ملال نمايند؛ براي هر حالتي آمادگي داشت. در قبال حق کوتاهي نمي کردو نيز از حق تجاوز نمي نمود.

کسانيکه به او نزديک بودند بهترين مردم بشمار مي آمدند و بهترين مردم کسي بود که بيش از ديگران غمخواري و همکاري داشته باشد، آنحضرت (ص) بدون ياد الهي از جايش برنمي خاست و نمي نشست؛ هرگاه به مجلس ونزد گروهي تشريف مي برد، در انتهاي مجلس مي نشست و ديگران را نيز به همين روش امر مي فرمودند.

در مجالس، رعايت حال همه را مي کرد و حق همگان را محفوظ مي داشت بطوري که هيچ کس تصور نمي کرد که ديگران به نزد پيامبر (ص) از او برتر اند؛ چنانچه شخصي حاجت خود را بيان مي کرد، رسول اکرم (ص) با حوصله کامل به سخن اش گوش مي داد؛ تا اينکه خود آن شخص بلند مي شد و مي رفت ؛ اگر کسي در  خواست و حاجتي مشروعي ميداشت ؛ حتماً حاجت او را بر آورده مي ساخت و اگر نمي توانست،با لحن پسنديده از وي معذرت ميخواست.

حسن اخلاق و گشاده رويي وي چنان بود که همه اصحاب او را همچون پدر مهربان براي خود مي پنداشتند، همه اصحاب در برابر حق ازنظر رسول اکرم (ص) يکسان بودند.

مجلس او سرا پا حکمت، بردباري، حيا، عفت و امانت بود. صداها بيش از ضرورت در حضور اش بلند نمي شد ؛ معايب کسي مورد بحث قرار نمي گرفت، آبروي کس ريخته نمي شد مگرتنهانقاط ضعف افشا مي گشت همه با هم برادر بودند؛ مدار فضيلت و برتري فقط بر تقوي و پرهيزگاري بود ؛ در مجلس او سالخوردگان را محترم مي داشتند و بر خرد سالان شفقت مي ورزيدند،و نسبت به نيازمندان ايثار ميکردند و از آدم غريب تازه وارد  احترام ميکردند.

حضرت علي کرم الله وجهه اضافه ميکند: رسول اکرم (ص) فرياد نمي زد و دشنام نمي داد،عيب کسي را آشکار نمي کرد ؛بخيل و تنگدل نبود، از آنچه بدان ميل نداشت ياد نمي کرد البته از آن هم بد نمي گفت و در باره آن هم جواب نمي داد.  از سه چيز به شدت پرهيز مي نمودند: جدال و ستيز، تکبر و کارهاي بيهوده.

سه چيز را در حق مردم بسيار رعايت مي کردند : هيچ کس را سرزنش نمي کرد، بر کسي خورده نمي گرفت ودر جستجوي عيوب کسي نبود.  فقط در مواردي که اميد ثواب و اجر بود؛ تذکر ميداد و صحبت مي کرد، هرگاه لب به سخن مي گشودند، همنشينان ايشان سکوت مي کردند که گويي پرنده اي بر بالاي سرشان نشته است. چون سکوت مي فرمودند ؛ آنگاه اصحاب سخن مي گفتند و هرگز درمحضر مبارک نزاع به راه نمي انداختند  و هرکس لب به سخن مي گشود، بقيه به او متوجه مي شدند تا اين که سخن اش به پايان مي رسيد. سخن هرفرد نزد آنحضرت (ص) چنان مورد توجه قرارمي گرفت که گويي اولين شخص است که سخن مي گويد. اگر اصحاب مي خنديدند او نيز تبسم مي فرمودند و اگر از چيزي تعجب مي کردند او هم اظهار تعجب مي کرد.

افراد بيگانه را بخوبي تحمل مي کرد و سخن ايشان را کاملاً مي شنيد و به خواست هاي آنان گوش فراميداد، به همين خاطر اصحاب اش توجه چنين افرادي را به سوي خود جلب مي کردند.  بر اصحاب مي فرمودند: هرگاه نيازمندي را مي بينيد نياز او را بر آوريد.

آنحضرت (ص) بيش از هرکس سعه صدر داشتند  وبيش از هرکس راستگو، خوش گفتار، نرم خو ومهربان و خوش معاشرت بودند، هرکس که براي اولين بار به زيارت شان مشرف مي شد، از وي احساس هيبت مي نمود؛ و هرکس با او معاشرت مي کرد دلباخته و شيفته اش مي گشت. الله (ج) پيامبر اش را به لباس زيبايي آراسته  وبه او از جانب خود صفت محبت و هيبت نهاده بود.

هند بن ابي هاله در باره رسول الله (ص) چنين گفته بود:

آن حضرت (ص) همواره اندوهگين و انديشمند بود، به نظر مي رسيد استراحتي ندارد، سکوتي ژرف داشت و جز در مورد لزوم سخن نمي گفت.

سخنان او جامع و تعيين کننده حق و باطل از يکديگر بود؛ هيچ کاستي و فزوني نداشت و تند خو نبود، هيچ کس را خوار نمي کرد، نعمت را هر اندازه اندک هم بود بزرگ مي شمرد و عيب نمي گرفت. هيچ خوراکي را نکوهش نمي کرد ؛ و نيز بيش از انداره ستايش نمي فرمودند، دنيا و  امور وابسته آن او را به خشم نمي آورد ؛ اگر کسي از حق تجاوز مي کرد از پاي نمي نشست تا حق را ياري کند ؛ خنده اش بيشتر به صورت لبخند بود و هرگاه لبخند مي زد، دندانهاي پيشين آن حضرت (ص) همچون مرواريد آشکار مي گرديد.

آري اين چنين بود پيامبري که خداوند(ج) رحمت العالمين اش خوانده بود. به همين ترتيب ام معبد خزاعي پيامبر اکرم (ص) را که به هنگام هجرت از مقابل خيمه اش گذشته بود براي شوهرش چنين وصف کرده است :

مردي تر مي نمود. همراهانش او را سخت گرامي مي داشتند، چون سخن مي گفت سرا پا گوش مي دادند و چون فرمان مي داد به انجام اش مي شتافتند، نه ترشرو بود و نه عيبجو ديگران. آراسته ظاهر با رخسار نوراني و اخلاق پسنديده، نه شکمي بزرگ داشت و نه سري کوچک. مردي گيرا و زيبا بود، چشمان بسيار سياه داشت که در سفيدي بسيار دلنشين مي نمود و مژگان بلند و ابروي کماني به هم پيوسته داشت. گردنش استوار بود، چون سکوت مي کرد ؛ وقارش جلوه مي نمود و چون لب به سخن مي گشود منش بزرگوارانه اش آشکار مي شد. شيرين گفتار بود و کلام اش عاري از نقض و خالي از پر گويي بود.

قامت ميانه داشت نه کوتاه قامت و نه بلند اندام، به سان شاخه اي بود که اگر ميان دو شاخه قرار مي گرفت ؛ از هر دو خوش منظر تر و دل پسند .

 

 ارتباط رسول الله (ص) با الله: 

حضرت رسول الله (ص) علي رغم اين که پروردگارش او را به رسالت و محبوبيت مشرف نموده و لغزش هاي گذشته و آينده اش را مورد عفو قرار داده بود، اما مع الوصف و بيش از هرکس در عبادت الهي مجاهده مي فرمودند ؛ و شديداً به آن کوشش مي کردند.

رسول الله (ص) چنان عبادت و قيام مي فرمودندکه پا هاي مبارک شان متورم مي شد. باري گفته شد يا رسول الله ! الله (ج) تمام گذشته و آينده شما را عفو فرموده است. فرمود : آيا من بنده سپاسگزار نباشم.

حضرت بي بي عايشه صديقه روايت ميکند که : آنحضرت (ص) با يک آيه تمام شب قيام نمودند. همچنان حضرت ابوذر غفاري (رض) روايت ميکند که :رسول الله (ص) با آيه اي تا صبح قيام نموده و آن آيه اين بود ترجمه: اگر آنها را عذاب دهي پس آنها بندگان تو هستند، و اگر آنها را عفو کني پس تو عزيز و حکيم هستي.

  حضرت رسول الله (ص) طوري روزه مي گرفتند که خيال مي شد ديگر افطار نمي کند و وقتي افطار مي کرد فکر مي شد که ديگر روزه نمي گيرد.

حضرت انس (رض) روايت مي گويد : من خدمت رسول الله (ص) شرفياب شدم در حالي که آنحضرت مشغول نماز بود و از سينه اش براثر گريه، صداي مانند صداي ديگ در حال جوشيدن به گوش مي رسيد.

حضرت رسول اکرم (ص) جز با نماز به چيز ديگري آرام نمي گرفت، و هميشه بعد از اداي يک نماز مشتاق و منتظر نماز ديگر بود و مي فرمودند: روشني چشم من در نماز است.

اصحاب کرام مي گويند : هر گاه مشکلي پيش مي آمد پيامبر (ص) به نماز مي پرداختند، و هرگاه در شب باد بسيار تندي مي وزيد،حضرت رسول الله (ص) به مسجد پناه مي برد تا اين که باد آرام مي شد و هرگــاه آفتاب يا مهتاب گرفتــــگي ( کسوف و خسوف) صورت مي گرفت رسول الله (ص) به نماز متوصل مي شد، تا اينکه آن حالت بر طرف مي گشت.

رسول اکـــــــرم (ص) به نماز سخت عشق مي ورزيد نــد و منتظر آن ميماندند، اصلاً آرام و قرار نداشتند تا اينکه متوجه به نماز مي شد. گاهي به موذن اش بلال (رض) مي فرمودند :  اي بلال ! نماز را بر پا دار، ما را بوسيله آن آرامش و راحت بده.

  قلب پيامبر با خدا پيوند داشت و او در هر کاري و هروقتي با وي بود. عبادت و بندگي او  را دوست مي داشت، شبها به شب زنده داري و گزاردن نماز مي پرداخت و قسمتي  از روزها را هم صرف آن مي کرد. نور چشم و لذتش را درنماز مي يافت، و اصحابش را از تقليد او درچيزي که توانايي آنرا نداشتند ؛ باز مي داشت. عايشه (رض) مي گويد : اتفاق مي افتاد که کاري دوست مي داشت، اما از بيم آنکه مبادا مردم هم مانند او رفتار کنند و در نتيجه بر آنان واجب گردد؛ آن را رها مي کرد. و انس (رض) روايت کرده که پيامبر دو يا سه روز، روزه وصال گرفت(بدون اينکه افطار کند يا سحري بخورد، روز بعد را هم روزه مي گرفت )و اين در آخر رمضان بود ؛ مردم نيز چنين کردند، اين مطلب به سمع مبارکش رسيد؛ فرمودند : اگر ماه ادامه مي يافت روزه وصالي مي گرفتيم که با آن، افراط کنند گان افراط و زياده روي خود را کنار مي گذاشتند ؛ من همچو شما نيستم من اين عمل را در حالي انجام  مي دهم که خدايم به من غذا و آب مي دهد ( مرا ياري مي دهد و تقويت مي کند)و عايشه صديقه مي گويد که : رسول خدا در مسجد نماز را ادا کرد ومردم زيادي هم همراه او نماز را ادا کردند، شب بعد نيز نماز خواند و مردم زياد شدند، سپس شب سوم هم مردم دو باره در مسجد جمع شدند ؛ اما پيامر خدا نزد آنها به مسجد نرفت، فردا صبح فرمود: رفتار شما را ديدم ؛ تنها چيزي که مانع آن شد نزد شما بيايم اين بودکه بيم داشتم مبادا بر شما واجب گردد.

از انس بن مالک روايت شده که گفت: سه تن از اصحاب به يکي از خانه هاي پيامر اکرم(ص) آمدند، و در مورد عبادت و ي سوال کردند. وقتي به آنها پاسخ داده شد، گويي  آنرا کم شمردند و لذا گفتند : ما در مقايسه با رسول الله (ص) در چه مرتبه اي قرار داريم در حاليکه او گناهان گذشته و آينده اش بخشيده شده است ؟ يکي از آنها گفت : اما من به شب زنده داري مي پر دازم و نمي خوابم، و ديگري گفت : من هميشه روزه خواهم گرفت و هيچ وقت بي روزه نخواهم بود ؛ و ديگري گفت : من از زنان دوري مي گزينم و هيچ وقت ازدواج نمي کنم. رسول الله (ص) نزد آنها آمد و فرمودند: شماييد که چنين و چنان گفته ايد، سوگند به خدا ! من بيشتر از همه شما از خدا مي ترسم و بيشتر از شما خدا را عبادت مي کنم ؛ ولي باز بعضي اوقات روزه مي گيرم و برخي اوقات نه، هم به شب زنده داري مي پردازم و هم مي خوابم  و ازدواج هم مي کنم ؛ هرکس سنت مرا ترک کند از من نيست.

اين همان اعتدالي است که پيامبر آن را مي خواست، و با آن به صورت شگفت آورترين مرد تاريخ درخشيد. او با وجود اين که از آن بيمناک بود که مبادا مردم از اعتدال و ميانه روي منحرف شوند و به زياده روي پرداخته، خود را به اعمالي مکلف گردانند که توانايي انجام دادن آن را ندارند ؛ با وجود اين در عبادت و بندگي عالي ترين الگو بود همان گونه که در مردانگي و جوانمردي و پرداختن به امور دنيوي و اداره آنها اين گونه بود

 

زندگي دنيا و زهد حضرت رسول الله(ص) :

اين مطلب که دنيا، مال و ثروت از ديدگاه رسول الله (ص) داراي چه ارزشي بود ؛ شايد بزرگترين مجموعه کلمات، و قدرت بيان نتواند واقعيت را تعبير نمايد.

در مورد زهد و پست شمردن زرق وبرق دنيا، علاقه به جمع آوري مال ؛ مقدم داشتن ديگران و قناعت به حد اقل امکانات دنيا، روايت هاي نقل شده است که انسان را به حيرت مي اندازد.

گفتار معروف آنحضرت (ص) که خودش نمونه عملي آن بود و زندگي اش به محور آن مي چرخيد اين بود : بار الها ! زندگي فقط آخرت است و مي فرمودند : من به دنيا چه کار دارم،مثال من در دنيا مانند اين است که مردي سوار ؛ زير سايه درختي استراحت کرد، سپس به راهش ادامه داد و آنرا ترک کرد.

روزي حضرت فاروق اعظم (رض) ديد که حضرت رسول الله (ص) بر بوريايي دراز کشيده و اثر آن بر بدن مبارک ديده مي شود. اشک از چشمان حضرت عمر (رض) سرازير شد. رسول الله (ص) فرمودند: يا عمر ! چرا گريه مي کني ؟ حضرت عمر (رض) گفت : يا رسول الله ! شما برگزيده ترين خلق الله هستيد، حالت شما اين است ؛ اما کسري و قيصر در رفاه بسر مي بردند. چهره مبارک از سخن حضرت عمر (رض) سرخ شد، فرمودند آيا تو در شک هستي اي ابن الخطاب ؟ سپس افزودند : آنها کساني هستند که سهميه خوشي هاي شان در همين دنيا به آنها داده شده است و در آخرت سهمي ندارند.

آنحضرت (ص) اين طرز زندگي را نه براي خودش مي پسنديد، بلکه دوست داشت اهل خانواده اش نيز داراي همين روش زندگي باشند. دعا مي فرمودند : خداوندا! روزي آل محمد را به قدر کفاف بگردان.

ابو هريره ميگويد که : قسم به آنکه جان ابو هريره در قبضه اوست که رسول الله (ص) و خانواده اش سه روز پشت سرهم از نان گندم سير نخورده تا اين که دنيا را وداع گفتند.

رسول الله (ص) وقتي به حجته الوداع رفتند، مسلمانان تا جاييکه چشم کار مي کرد، با ايشان همراه بودند ؛ تمام شبه جزيره تحت فرمان حضرت رسول الله (ص) بودند، با اين وصف آن حضرت (ص) بر پالاني کهنه که بر آن چادري به ارزش چهار درهم، گذاشته بود؛ مسافرت نمودند و چنين دعا کردند: بار الها! اين صبح را خالي از هر گونه ريا و تظاهر بگردان.

حضرت رسول الله (ص) در سخاوت و بخشش از باد درحال وزش بخشنده تربودند و هرگاهي از نزد ايشان هر چيزي خواسته مي شد هر گز نه نمي گفتند.

قصد رسول الله (ص) از زهد ضايع کردن مال و يا تحريم زينت و متاعي که خداوند حلال کرده، نبوده است. او زهد را در کلامش با اين مفهوم دقيق و عالي تعريف کرده است : زهد در دنيا تحريم حلال و يا ضايع کردن مال نيست، بلکه زهد اين است که بدانچه در دست قدرت خداوند است اعتماد بيشتري داشته باشي تا آنچه در دست خودت است ؛ واين که اگر به مصيبتي مبتلا گشتي و آن مصيبت طول کشيد به ثواب آن بيشتر تمايل داشته باشي.

ابن هشام از زيد بن اسلم نقل کرده که : وقتي که رسول الله (ص) عتاب بن اسيد را به حيث والي مکه تعيين کرد، براي اجرت هر روزه او يک درهم تعيين کرد ؛ و او نيز برخاست و درميان مردم به خطابه پرداخت و گفت : اي مردم! گرسنه باد شکم آن کس که نتواند به درهمي قناعت کند و زيادت از آن طلبد ! رسول الله(ص) هر روز براي من يک درهم تعيين کرده است و به هيچ کس نياز ندارم.

آيا در ميان اين خطبه کسي را مي بيند جز مردي که به روزي اش خشنود است و با يک درهم گذران  خود را تضمين کرده است، و مي خواهد به چيزي که بالاتر از اين گذران است روي بياورد ؟ اين همان قناعتي است که صحابه از بزرگ ترين معلم بشريت آموختند.

رسول الله(ص) يک بار از مسجد بيرون آمد، حضرت ابو بکر و عمر (رض) را ديد. از علت بيرون آمدن شان سوال کرد. گفتند : گرسنگي سبب گرديد بيرون بيايم، پيامبر فرمود : من نيز تنها از گرسنگي بيرون آمده ام. نزد ابوالهيثم رفتند و او نيز دستور داد نان جوين تهيه کنند، و گوسفندي را سر بريد؛ و آب گوارايي را که در مشکي بر درخت خرمايي آويخته بود، آورد. سپس غذا براي آنها آورده شد، غذا خوردند و از آن آب نوشيدند و آنحضرت(ص) فرمودند : در باره نعمت امروز ازما پرسيده خواهد شد.

نظافت و بوي خوش و ظاهر آراسته را دوست مي داشت و بر آن حريص بود. عطاء بن يسار مي گويد : مردي با موي سر و ريشي آشفته و پريشان نزد پيامبر (ص) آمد، پيامبر به او اشاره کرد ؛ گويي مي خواست به او بگويد که مو هايش را کوتاه کند.و آن مرد اين کار را کرد و بر گشت. پيامبر(ص) فرمود : آيا اين بهتر نيست از اين که يکي از شما با موهاي آشفته که گويي سر شيطان است، نزد ما بيايد ؟ مردي را ديد که جامه اش چرکين بر تنش بود، فرمود: آيا اين مرد چيزي نمي يابد که با آن جامه اش را شتشو کند ؟

هند دختر عتبه نزد آنحضرت آمد و مي خواست با او بيعت کند، فرمود : تا کف دستهايت را که گويي کف درندگان است تغيير ندهي، با تو بعيت نمي کنم. منظور پيامبر(ص) اين بود که وي ناخنهايش را کوتاه کند و دستهايش را خينه (حنا) بزند. و مي فرمود : خداوند پاک است و پاکي را دوست دارد، پاکيزه است و پاکيزگي را دوست دارد؛ بزرگوار است و بزرگواري را دوست دارد، پس صحن خانه هاي تانرا پاکيزه نگاه داريد ؛ و با يهود همانندي نکنيد.

رسول الله (ص) با زهد وقناعت اش، از خود پسندي و اسراف و خوشگذاراني بدش مي آمد ؛ و دوست داشت که فرد مسلمان به کفاف خشنود بوده، بخشنده، خوشبو و پاکيزه باشد.

 

اعتدال، ترحم و دلسوزي پيامبر:

خداوند متعال پيامر گرامي اش را از جهت خلقت و اخلاق کاملترين انسان آفريده بود. به راستي که او در طي قرنها از لحاظ فطرت و اعتدال ذوق و احساسات لطيف و ميانه روي به اوج کمال رسيده بود.

حضرت بي بي عايشه صديقه (رض) مي فرمايد :به رسول الله (ص) هرگاه در مورد يکي از دو کار اختيار داده مي شد، حتماً اسانترين آنرا اختيار مي کرد ؛ بشرطي که گناه نبود، اما اگر آن کار گناه مي بود ؛ حضرتش ازآن دوري مي گزيد.

آنحضرت (ص) از ريا و زياده روي در زهد و محروم ساختن نفس از حقوق مباح آن خيلي اجتناب مي کردند.

رسول الله (ص) مي فرمودند: دين سهل است و کسي با دين از در شدت وارد شود، دين او را مغلوب مي سازد، پس شما درست حرکت کنيد و نزديک و با نشاط باشيد و از اوقات صبح وشام و قسمتي از تاريکي شب کمک بگيريد. به ادامه مي فرمايند :

مواظب باشيد، مطابق طاقت خود عمل کنيد ؛ قسم بخدا، خداوند خسته نمي شود ؛ اين شما هستيد که خسته مي شويد.  از رسول الله (ص) سوال شد، کدام اديان نزد خداوند (ج) محبوب تر است فرمودند: دين ابراهيمي، که همراه با خلوص و سهولت است.

ابن مسعود مي گويد : رسول الله (ص) فرمودند : شدت کنندگان و مبالغه کنندگان هلاک شدند.  آنحضرت (ص) اصحابي را که براي دعوت و تعليم، مي فرستادند؛ به آنها توصيه مي فرمودند: آسان بگيريد، سختگيري نکيند، مژده بدهيد و بيزاري نکنيد.

 رسول الله (ص) هميشه به اصحاب خويش مي فرمودند : خداوند (ج) دوست دارد اثر نعمت اش را بر بنده اش مشاهده فرمايد.

پيامبر (ص) براي آزادي بندگان و اجر نهادن به آنان سخت مي کوشيد و به همين منظور دراين راه از هيچ چيز، نه مالي و نه قدرتي و نه دعوتي دريغ نورزيد. رحم و نيکي  خود را بر آنان فرو مي باراند، و بارزترين نمونه اش رفتار وي با بنده اش زيد بن حارثه بود که ميان انتخاب سرورش پيامبر؛ و پدرش مختار گرديد و او هم پيامبر(ص) را که آن هنگام نه تنها مکنت و اقتداري نداشت بلکه در معرض اذيت و استهزاي قريش هم بود بر گزيد. و او بود که بنده آزاد شده اش زيد (رض) به عنوان فرمانده کل مهاجرين و انصار درجنگ با روميان منصوب نمود که در نبرد موته به شهادت رسيد. بعد از فتح مکه وقتي که پيامبر (ص) از نو قصد نبرد با روميان کرد، جواني را که فرزند بنده اي بود،يعني اسامه پسر زيد را که بيست ساله بود به عنوان فرمانده لشکر تعيين کرد؛ و بزرگان صحابه و اشراف قريش در موکب او به راه افتادند، و پيامبر هم اندکي آنان را همراهي کرد.

   يکبار از آنحضرت (ص) خواسته شد که بر دشمنانش لعنت بفرستد، فرمودند: من نه براي فرستادن لعنت بلکه به عنوان رحمت آمده ام.

 

گذشت، احساسات و ظرافت ها:

رسول الله(ص) با وجود مسووليت هاي نبوت و دعوت و بار سنگين غم وفکر براي نجات بشريت که کوه هاي استوار از حمل آن عاجز بودند، در سيره پاک اش عواطف زيبا و احساسات ظريف انساني در زيبا ترين مظهر اش تجلي يافته بود.

آنحضرت(ص) با و جود قاطعيت و نيروي اراده که وصف ممتاز انبيا است، و با آنکه در راه دعوت و اعلا کلمه الله براي هيچ چيزي ارزش و موقعيتي باقي نمي گذارد ؛ اما با وجود آن، اصحاب و ياران با وفايش را هرگز از ياد نمي برد. خصوصاً آنهاي که به دعوت اش لبيک گفته در راه الله (ج) جان خود را قربان کرده و از معرکه احد گرفته تا آخرين ايام زندگي رسول الله (ص) به مقام رفيع شهادت رسيده بودند، آنحضرت پيوسته به ياد آنها بود و براي شان دعا مي کرد و به ديدن شان تشريف مي برد؛ و اين محبت به اندازه اي بود که به جايگاه جنگ و کوه احد و شهر مدينه نيز سرايت کرده بود.

اصحاب روايت مي کنند که آنحضرت (ص) فرمودند : اين کوهي است که ما را دوست دارد و ما هم آنرا دوست داريم.

حضرت محمد (ص) حادثه دردناک شهادت کاکا و برادر رضايي اش حضرت حمزه(رض) را تحمل کرد، او کسي بود که از رسول الله (ص) در مکه دفاع مي کرد ؛ در معرکه احد به شهادت رسيد و اعضاي بدنش طوري بريده شد که هيچ کسي از ديگر شهدا مانند او مثله نشده بود، رسول الله (ص) همه اين وقايع را با صبر پيامبران اولولعزم تحمل نمود، ولي با اين وصف وقتي به مدينه بازگشت و به خانه اي يکي از اصحاب رسيد که در غزوه احد به شهادت رسيده بود ؛ صداي گريه زناني که بر بالاي شهيد شدگان شان گريه مي کردند، آنحضرت (ص) را منقلب ساخت و احساسات زيباي  بشري را در وجود اش بر انگيخت ؛ در حاليکه اشک از چشمان مبارک سرازير بود، فرمود : اما حمزه کسي را ندارد که براي وي گريه کند.

نا گفته نماند که اين عاطفه و احساسات لطيف بشري نتوانست به مسووليت نبوت، دعوت و حدود الله، غالب آيد، چنانکه اصحاب روايت کرده اند : وقتي سعد بن معاذ و اسيد بن حضير (رض) به خانه هاي خود رسيدند به زنان دستور دادند که بروند و براي کاکاي حضرت رسول الله (ص) گريه کنند، زنان رفتند و مشغول گريه شدند اما وقتي رسول الله (ص) صداي گريه آنها را براي حمزه شنيد، بيرون آمد و در حاليکه زنان مشغول گريه بودند، فرمود : بر گرديد، خداوند برشما ترحم نمايد، خود را زحمت داديد.  برخورد آنحضرت (ص) با وحشي که قاتل حمزه بود مورد ديگري از تجلي يافتن احساسات بشري و در عين حال، حفظ حدود شرع مقدس است.

وقتي مکه فتح گرديد، وحشي بسيار پريشان شد ؛ بطوريکه دنيا بر او تنگ و تاريک گشت، تصميم گرفت به شام و يمن و ديگر مناطق بگريزد به او گفته شد : واي بر تو، چنين مکن ! رسول الله (ص) چنان مهربان است که هر کسي در دين وي داخل شود او را عفو مي کند. وحشي فرصت را غنيمت شمرد و به خدمت رسول الله (ص) رسيد و اسلام آورد، آنحضرت (ص) اسلام وي را قبول نمود و بدون اينکه تهديدي منصب رفيع نبوت واقع شود و باعث گردد که آن حضرت اسلام و حشي را رد کند، يا خشمگين شده و به خاطر آن دستور قتل متوجه او کند. از زبان او داستان قتل حمزه را گوش کرد، اما همين که وحشي سخن اش به پايان رسيد، احساسات لطيف بشري در وجود اش فوران گرفت ؛ بدون اينکه منافي او را بدهد ؛ صرفاً اينقدر فرمودند : چهره خود را از من بپوشان تا  روي تو را نبينم.

قبل از اينکه لشکر اسلام به مکه برسد ابو سفيان با سه نفر ديگر براي کسب اطلاع بيرون آمده بود، با مشاهده عظمت وهيبت لشکراسلام  دانست که او و قومش توان رويارويي با پيامبر (ص) را ندارد ؛ عباس او را پشت خود بر اشتر پيامبر- که سوار مي شد – سوار کرد، و شب هنگام او را به اردوگاه برد؛ مي خواست براي او و اهل مکه از پيامبر(ص) امان بگيرد. هر گاه از کنار آتشي از آتشهاي مسلمين که برا افروخته بودند مي گذشت، مي گفتند : اين کاکاي پيامبر است که اشتر او نشسته است. تا اين که از کنار آتش حضرت عمر(رض) گذشت، گفت : اين کيست ؟ و وقتي که ابو سفيان را پشت عباس بر اشتر ديد، گفت : ابو سفيان دشمن خدا؟ سپاس آن خدايي را که بدون اين که عهد و پيماني در ميان ما باشد مرا بر او مسلط ساخت، سپس نزد رسول الله (ص) شتافت که به او بگويد : بگذار تا گردنش را بزنم زيرا بدون اينکه عهد و پيماني در ميان باشد، خداوند ما را بر او توانا ساخته است ؛ اما رسول الله(ص) دستور داد که ابو سفيان شب را نزد عباس بماند. صبح نزد رسول خدا آورده شد و اسلام آورد و رسول خدا او را بخشود، عباس گفت: يا رسول الله (ص) ! ابو سفيان مردي است که فخر و مباهات را دوست مي دارد، امتيازي به او بده  فرمودند : هرکس به منزل ابوسفيان پناه ببرد در امان است، هرکسي در خانه بماند و در را بر روي خود ببندد در امان است، و هرکسي وارد مسجد شود درامان است. در حاليکه لشکر اسلام به سوي مکه به راه افتاد، ابو سفيان به سرعت به مکه برگشت و گفت: سوگند به خد ا ! هيچ کس توان مقابله با اين ها را ندارد. وقتي نزد قريش آمد، تا آن جا که در توان داشت فرياد زد : اي گروه قريش! اين محمد است که با سپاهي به سوي شما آمده است که توان مقابله با آن را نداريد ؛ هرکس وارد منزل ابو سفيان شود در امان است ؛ گفتند : خدا مرگت دهد ! منزل تو چه فايده اي براي ما دارد ؟ زوجه اش هند دخترعتبه – که در غزوه احد جگر حضرت حمزه(رض) را کشيده بود برخاست و ريش اش را گرفت و گفت: رو سياه شود چنين رهبري! ابو سفيان گفت : واي برشما! فريب اين زن و سخنانش را نخوريد، چرا که لشکري  به سوي شما مي آيد که توان مقابله با آن را نداريد،هر کس وارد مسجد شود در امان است ؛ و هرکس در را بر روي خود ببندد، در امان است.

آيا نمونه اي درعفو بزرگوارانه، بزرگ تر از اين است ؟

 يکي ديگر از مظاهر، احساسات لطيف بشري و عواطف زيباي بشري  اين است که وقتي آنحضرت (ص) به نشانه و آثار يک قبر رسيد، آنجا نشست و رقت بر وي مستولي گشت، سپس گريه کرد و فرمود : اين قبر مادرم آمنه است. اين واقعه زماني پيش آمد که از وفات آمنه مدت زيادي گذشته بود.

 

حفاظت دين:

رسول الله (ص) با وجود نرمي و مهرباني، اغماض و چشم پوشي نسبت به اشتباهات ولغزش هاي مردم، به اندازه که بالاتر از آن در تصور نمي گنجد ؛ در مورد حفاظت اصل دين و روح تعاليم آن حساسيت زايدالوصفي داشت، خصوصاً در باره عقيده، توحيد حساسيت خاصي داشتند.

از آنچه امت را دچار خرافات،توهمات و تقديس اشخاص مي کرد و به جاهليت بازگشت مي داد به شدت بر حذر مي کرد و در اين امر هيچ گونه سازشي را روا نمي داشت ؛ و هيچ مصلحت سياسي وغيره را مد نظر نداشت.

روش آنحضرت (ص) دراين زمينه با روش رهبران سياسي کاملاً متفاوت بود. روشن ترين مثال در اين خصوص واقعه کسوف خورشيد هنگام وفات فرزند اش ابراهيم بود، هنگاميکه خورشيد کسوف کرد مردم گفتند : کسوف خورشيد بخاطر فرزند رسول الله (ص) است. براي از بين بردن اين پندار خطبه اي ايراد کرد و درضمن آن فرمودند: همانا خورشيد و ماه دو نشاني از نشانه هاي پروردگار هستند، به خاطر مرگ و زندگي هيچ کس کسوف و خسوف نمي کند. وقتي چنين حالتي ديديد مشغول دعا شويد، بزرگي الله (ج) را بيان کنيد، نماز بخوانيد و صدقه بدهيد.

چنانچه در چنين موقع غم انگيز، بجاي رسول اکرم هر کس ديگري مي بود حد اقل در مورد اين اظهارات مردم سکوت اختيار مي کرد، چنين پنداري را به نفع دعوت و حرکت خود تشخيص مي داد ؛ زيرا چنين تحليلي از مردم باعث گسترش نفوذ او در دلهاي مردم نسبت به خود و خانواده اش بود که سبب اعتماد مردم قرار مي گرفت و اين همان چيزي است که عين خواسته رهبران و سياستمداران است براي بدست آوردن آن، از حيله اي فرو گزار نيستند. اما اين واقعيت براي رسول الله (ص) از غيب مهيا شده بود، ايرادي نداشت اگر سکوت ميکرد، اما مع الوصف، آنحضرت(ص) در آن شرايط، چنين سخني را تحمل نکرد و لحظه اي بر آن سکوت ننمود ؛ بلکه بي درنگ به بر طرف کردن اين پندار و توهم که منجر به فساد عقيده مي شد، مبادرت ورزيد، تا مبادا در آينده مردم حوادث طبيعي و سنن الهي را معلول معايبي از قبيل ولادت،وفات، بيماري و تندرستي که براي افراد بشر پيش مي آيد، قرار دهند،گر چه چنين افرادي انبيا يا اعضاي خانواده شان باشند. به راستي که شرک و تقديس بزرگان در امت هاي گذشته از همين روزنه داخل شده است.

روي همين اصل بود که حضرت اش طرز تفکر جاهليت را رد کرد و واقعيت را توضيح داد و براي چنين حالتي نماز مخصوص (نماز کسوف) را مشروع قرار داد تا بوسيله آن ارتباط با الله (ج) و عبادت وي مستحکم شده و آثار وافکار جاهليت از دل و دماغ ريشه کن گردد.   يکي ديگر از مثال هاي حساسيت به عقيده توحيد اين است که يکبار شخصي گفت : همان خواهد شد که خداوند بخواهد و شما بخواهيد. رسول الله (ص) فوراً گفتار او را رد کرده و فرمودند : آيا مرا شريک الله(ج) قرار دادي ؟!

  يکبار شنيد که شخصي در خطبه اش مي گفت: هرکس از الله و رسول اش اطاعت کند بدون شک به خير و ترقي مي رسد و هر آنکس که الله و رسول اش را نا فرماني کند، بدون شک فريب خورده و به گمراهي رفته. با شنيدن اين خطبه فرمودند: چه خطيب بدي هستي.

آري در چنين مواقعي تفاوت مو ضع پيامبرانه و آنچه که امتياز پيامبران است، از موضع رهبران، سياستمداران و شخصبت هاي ديگر روشن مي گردد.

براستي که همه پيامبران الهي از هر گونه خودخواهي، خود بزرگ بيني، بهره گيري از حوادث طبيعي و سو استفاده از سادگي مردم به دور بودند و در هيچ حالي اجازه نمي دادند کسي در مدح و ستايش آنان مبتلاي افراط شده و از حد تجاوز نمايد. اما رسول الله (ص) در اين خصوص نمونه کامل و سرمشق همه است، چنانکه مي فرمايند:

در مدح من مبالغه نکنيد چنانکه نصارا درمدح عيسي بن مريم کردند. چرا که من فقط بنده الله هستم پس بگويد،
 بنده الله و رسول او.      

 

ارتباط آنحضرت (ص) با مردم:

عبادت وزهد رسول الله (ص) و توجه همه جانبه اش به سوي الله و مشغوليت و مناجات وي با پروردگار خويش، هرگز مانع خوش رويي و خوش رفتاري وي با مردم نمي شد ؛ بلکه با وصف آن از مردم احوال پرسي ميکردند، نسبت به آنان به دلجويي رفتار مي کرد و حق هر صاحب حق را ادا مي نمود و اين کاري است که از هر کسي ساخته نيست. در صورتي که مي فرمودند : اگر شما ميدانستيد آنچه را که من مي دانم کمتر مي خنديديد و بيشتر گريه مي کرديد.  رسول الله (ص) بيش از هرکس سعه صدر داشت، نرم خو و خوش معاشرت بود ؛ با اصحاب مزاح مي فرمودند و با آنها گفتگو مي کرد، با کودکان شان شوخي مي نمودند و آنها را در آغوش خود مي نشاندند.

دعوت آزاد،برده، کنيز و بي نوا را قبول مي فرمودند، در اطراف و نقاط مختلف شهر به عيادت بيماران مي رفت ؛ عذر معذرت کننده را مي پذيرفت و هيچ گاه ديده نشد که پا هاي مبارک را درميان اصحاب اش دراز نمايد تا مبادا باعث ناراحتي کسي شود.

رسول الله (ص) بسيار با محبت و خيلي مهربان بود، عواطف و احساسات لطيف بشري با زيباترين وجه در وجود آنحضرت (ص) تجلي داشت.

رسول الله (ص) هرگاه به خانه فاطمه (رض) تشريف مي بردند به دختر فرزانه اش مي گفت : اي فاطمه ! دو فرزندم (حسن و حسين) را صدا کن، آنگاه آنها را مي بوسيد و در آغوش خويش نگهميداشت.

درميان اسیران بدر، حضرت عباس کاکاي حضرت رسول اکرم (ص) نيز وجود داشت، وقتي او را محکم بستند ؛ صداي ناله اش به گوش آنحضرت (ص) رسيد خوابش نبرد، وقتي صحابه کرام از جريان آگاهي يافتند عباس را رها نمودند. اما اين شفقت و مهرباني هرگز سبب نشد که ميان عباس و ساير اسرا تبعيض قايل شود. وقتي انصار فهميدند که رسول الله (ص) از رها ساختن عباس راضي شده است؛ از آنحضرت (ص) درخواست کردند که فديه عباس معاف شود، منظور شان اين بود که رسول الله (ص) خوشحال تر شود، اما رسول الله(ص) موافقت نکرد.

مردي از عرب هاي صحرا نشين خدمت رسول الله (ص) شرفياب شده گفت: آيا شما کودکان را مي بو سيد ؟ ما که آنها را نمي بوسيم، رسو ل الله (ص) فرمودند: من چه ميتوانم بکنم وقتي الله (ج) از دل هاي شما رحمت را بيرون کند.

شخصي به حضور آنحضرت (ص) آمد و شکايت کرد که يا رسول الله ! قسم به خدا من به اين خاطر از نماز عقب مي مانم که فلان پيش نماز ؛ نماز را طول مي دهد، وقتي رسول الله (ص) گفته او را شيند، چنان موعظه اي باحالت خشم ايراد فرمود که تا آنزمان کسي چنين حالت پيامبر (ص) را نديده بود. سپس فرمود : همانا عده اي از شما مردم را متنفر مي کنند آينده هرکسي پيش نماز مردم قرار گيرد بر او لازم است که نماز را مختصر ادا کند ؛ چرا که در ميان مردم انسانهاي ناتوان، سالخورده و صاحب احتياج وجود دارد.

خداوند متعال قلب مبارک پيامبر اش را از حسد و کينه پاک کرده بود، نسبت به هيچ  کس در دلش بدي و کينه وجود نداشت، مي فرمودند: هيچ کس در باره ياران من چيزي به من نرساند،چرا که من دوست دارم وقتي به سوي شما مي آيم، دلم پاک و صاف باشد.

آنحضرت (ص) براي مسلمانان همچون پدري مهربان بود، همه مسلمانان نزد وي مانند افراد خانواده اش بودند؛ بر آنها چنان شفقت مي ورزيدند که زنان شيرده بر کودکي که تازه از شير اش جدا کنند، شفقت مي ورزيدند.

رسول الله (ص) به اين کاري نداشت که الله (ج) به آنها چقدر مال و داراي ارزاني فرموده است، اما هميشه در اين قسمت مسووليت هاي شان را بدوش مي گرفت و مي فرمودند : هرکسي مالي از خود بجا گذارد،آن مال مربوط وارثان اش است، اما اگر دين (قرض) و مسووليتي دارد بر عهده ماست.

 

محمد (ص) درخانه و با خانواده:

رسول الله (ص) درخانه اش فردي مانند ساير بشر بود، عايشه صديقه (رض) همسر گرامي اش مي گويد: خودش لباس هاي اش را پاک مي کرد، گوسفند را مي دوشيد، کار خودش را انجام مي داد ؛ لباس هاي اش را درصورت ضرورت پينه مي زد و کفش اش را ترميم ميکرد، هرگاه وقت نماز فرا مي رسيد، به نماز تشريف مي بردند.

پيامبر (ص) به دوست داشتن زياد فرزندانش معروف بود حتي دخترش فاطمه (رض) وقتي نزد او مي رفت، پيامبر بر مي خاست و او را مي بوسيد و وي را در جاي خود مي نشاند.

آنحضرت (ص) در خانه و خانواده اش چنان خندان بود که فکر مي شد اصلاً هيچ مشکلي ندارد، درهمه امورخانه اشتراک مي کرد، همواره خوشرو و متبسم بود. 

آنحضرت (ص) خانواده را نخستين مهد پرورش فرزندان مي دانست و هميشه توصيه مي فرمودند تا در خانه و درميان خانواده از محبت و خوشرويي استفاده کنيد ؛ و علاوه ميکرد کسيکه در خانه اش نتواند فضاي محبت و اطمينان را مهيا سازد، هيچ گاه نخواهد توانست تا در ميان مردم و جامعه خود باعث ايجاد فضاي محبت گردد.

آنحضرت (ص) هر گز از غذا عيب نمي گرفت، اگر دوست ميداشت مي خورد،اگر دوست نداشت آن غذا را ترک مي کرد.

عايشه صديقه (رض) روايت مي کند که رسول الله (ص) فرمودند : بهترين شما کسي است که با خانواده اش خوب و مهربان باشد و من بهترين شما نسبت به خانواده ام هستم.

 

روابط آنحضرت (ص) با نزديکان در موارد آسايش وزيان:

شعار هميشگي رسول الله (ص) دراهل بيت و فاميل هاي نزديک اين بود که از آنها در خطر ها وزيان ها پيشقدمي، ولي در آسايش و مزايا عقب مي گذاشت.

وقتي در جنگ بدر عتبه بن ربيعه، شبيه بين ربيعه، و وليد بن عتبه از قهرمانان بارز عرب بودند، از ميان قريش ومسلمانان مهاجر مبارز طلبيدند، رسول الله (ص) بخوبي مي دانست که آنها در ميدان جنگ داراي چه موقعيت و خصوصيتي هستند ؛ از اين طرف در ميان اصحاب قهرماناني وجود داشت که آمادگي داشتند براي مبارزه برخيزند، اما مع الوصف رسول الله(ص) فقط به نزديک ترين افراد خود دستور مقابله را داد و فرمود : اي حمزه! اي علي ! اي عبيده!بلند شويد همه اينها نزديک ترين و محبوبترين افراد به رسول الله (ص) بودند. اما آنحضرت (ص) به خاطر جان آنها ديگران را بر آنها مقدم نشمرد، خواست خداوندي بود که غلبه و پيروزي نصيب آنان گرديد و رقباي شان شکست خوردند،حضرت حمزه و حضرت علي سالم برگشتند و حضرت عبيده مجروح گرديد.

وقتي رسول الله (ص) تصميم گفت که ربا (سود) را حرام قرار دهد وخون هاي جاهليت قديم را هد ر اعلام نمايد از سود عباس و خـون ربيـــعه بن الحـــارث بن عبدالمطلب آغاز کرد.

  در خطبه حجـة الوداع چنين فرمودند : سود جاهليت بي اعتبار است، اولين ســـودي که آنرا لغو مي کنم ســـود خود ماست. يعني سود عباس بن عبدالمطلب، خون هاي جاهلي هدر و بيهوده هستند اولين خوني که از خون هاي خود هد ر و بي اعتبار اعلام مي کنم خون ربيعه بن الحارث است.

اما در مورد آسايش و مزايا پيوسته افراد خانواده اش را بر خلاف پادشاهان هميشه دور نگاه ميداشت و يا در آخر قرار مي داد.

حضرت کرم الله وجهه مي فرمايد : فاطمه (رض) به سبب گرداندن آسياب دستي در رنج بود، به او خبر رسيد که نزد رسول الله (ص) بردگان را آورده اند ؛ او به حضور رسول اکرم (ص) آمد تا خادمي براي کارهاي خانه ( آسياب و غيره) در خواست نمايد اما خجالت کشيد و موفق نشد که سخن بگويد، بالاخره موضوع را با عايشه (رض) در ميان گذاشت ؛ وقتي حضرت رسول الله (ص) تشريف آوردند، عايشه (رض) مشکل حضرت فاطمه (رض) را در ميان نهاد. حضرت علي کرم الله وجهه مي فرمايد: وقتي رسول الله (ص) تشريف آوردند عايشه (رض) مشکل حضرت بي بي فاطمه زهرا (رض) را با آنحضرت در ميان گذاشت، حضرت علي (رض) مي فرمايد وقتي آنحضرت (ص) خبر شد نزد ما تشريف آوردند، ما رختخواب مان را هموار کرده بوديم و مي خواستيم استراحت کنيم ؛ با تشريف آوري رسول الله (ص) خواستيم بلند شويم، فرمودند: از جاي تان تکان نخوريد و فرمودند : آيا دوست داريد من شما را به چيزي بهتر از آنچه خواسته بوديد، راهنمايي کنم ؟ و آن اين که وقت داخل رختخواب رفتيد 33 بار" سبحان الله"، 33 بار" الحمدلله" و 34 "بار الله اکبر " بگويد، اين عمل براي شما خيلي بهتر است از آنچه خواسته بوديد.

  در يک روايت ديگر آمده است که آنحضرت (ص) فرمودند: سوگند بخدا، من چگونه به شما بدهم و اهل صفه را بگزارم ؛ در حاليکه شکم هاي ايشان از گرسنگي جمع شده است و من چيزي ندارم تا به آنها خرچ کنم، البته اين بردگان را مي فروشم و پول آنها را بر اهل صفه انفاق مي کنم.

 

بزرگواري  وبرد باري:

رسول گرامي (ص) امام بشريت ومعلم آن در حسن اخلاق، بزرگواري و فروتني بود، چنانکه خدواند (ج) در قرآن عظيم الشأن مي فرمايند: ( ترجمه- ما ترا به بهترين حسن "اخلاق" برگزيديم) براستي که تو بهترين اخلاق هستي.

آنحضرت (ص) نيز مي فرمودند: پرودگارم به من ادب آموخت و مرا نيکو تأديب نمود. الله (ج) تمام خوبي ها را در وجود مبارک آنحضرت (ص) جمع کرده بود و چنانکه رسول مقبول (ص) مي فرمايد : بدون ترديد الله تعالي مرا به منظور تکميل خوبي هاي اخلاق و اتمام زيبايي هاي کردار مبعوث نموده است.

از بي بي عايشه صديقه (رض) در مورد اخلاق رسول الله (ص) پرسيده شد، عايشه (رض) فرمود : اخلاق رسول الله (ص)  قرآن بود.

گذشت، برد باري، سعه صدر و نيروي تحمل به اندازه اي رسيده بود که تيز هوشي هوشمندان و تخيل شعرا به آنجا راه ندارد.

اگر صفات والاي حضرت رسول الله (ص) از طريق موثق و ترديد ناپذير روايت نمي شد شايد مورد باور اذهان مردم قرار نمي گرفت، اما خوشبختانه همه آن از طريق موثق و به نقل از راويان عادل ثابت شده و به درجه شهرت و تواتر رسيده است و ثبوتش از روايات تاريخي به مراتب معتبر تر و روشن تر مي باشد.

يکي از موارد بزرگواري و بخشندگي آنحضرت (ص) عفو و گذشت از سرسخت ترين دشمن اش، عبدالله بن ابي که رئيس منافقان بود؛ وقتي به رسول الله (ص) خبردادند کـه بن ابي وفات يافته در مراسم جنازه اش اشتراک کرد و زماني که جسد او را در قبر گذاشتند، حضرت رسول الله (ص) فرمود او را بيرون بياوريد، آنگاه او را بر زانو هاي خود نهاد و از آب دهان مبارک اش بر دهان او انداخت و پيراهن خود را بر او پوشاند. آري اين است برد باري و بزرگواري.

زيد بن سعنه، قبل از اين که مشرف به اسلام شود نزد رسول الله (ص) آمد و دين(قرض) خود را که بر حضرت محمد (ص) بود طلب کرد، لباس رسول الله (ص) را محکم گرفته بود و اظهار خشونت مي نمود. سپس گفت : شما فرزندان عبدالمطلب، بسيار قرض دوست هستيد ! حضرت عمر (رض) او را صدا زد و بر وي خشم گرفت، اما رسول الله (ص) تبسم کرد و آنگاه رو به حضرت عمر (رض) کرده فرمود: اي عمر ابن الخطاب ! من و ايشان به چيز ديگري غير از اين برخورد شما احتياج داشتيم ؛ بر شما لازم بود که مرا به حسن پرداخت و او را به حسن طلب تاکيد مي نموديد، سپس فرمود : که از موعد اين شخص فقط سه روز باقيمانده است و آنگهي به حضرت عمر (رض) دستور داد که طلب او را بپردازد و بيست پيمانه اضافه بخاطري اينکه حضرت عمر(ض) او را ترسانده است، به او بدهد. همين واقعه سبب شد که زيد بن سعنه اسلام بياورد.

اصحاب کرام روايت ميکنند که در معرکه "نجد" همراه رسول الله (ص) بوديم، دريک وادي پر درخت فرود آمديم،حضرت رسول اکرم (ص) به قصد استراحت زير يک درخت رفت و شمشير اش را بر درخت آويخت و خود مشغول استراحت شدند؛ در همين زمان ناگهان رسول الله (ص) ما را صدا زدند، ما حاضر شديم ؛ ديديم که مرد صحرا نشين رو بروي آنحضرت (ص) نشسته است، حضرت رسول الله (ص) فرمودند : من خواب بودم که اين مرد آمد و شمشير مرا از پوش بيرون کرده، بالا گرفت، وقتي بيدار شدم ديدم او بالاي سرم شمشير کشيده و ايستاده است و به من گفت : چه کسي تو را از دست من نجات ميدهد ؛ گفتم الله (ج) آنگاه او شمشير را در پوش گذاشت و نشست، و اينک نشسته است، اصحاب مي فرمايند : آنگاه رسول الله (ص) آن مرد را مجازات نکرده و دستور دادند که او را رها کند که برود.

حلم و برد باري آنحضرت(ص) به قدري بود که حلم و برد باري تمام اصحاب کرام به اندازه آن نمي رسيد، حال آنکه همـــگي آنان صاحبان حلــم و متـــانت بودند.

حضرت ابوهريره(رض) ميگويد : يکبار مردي از اعرابي (صحرانشين) در مسجد ادرار نمود، مردم برخاستند تا او را بزنند ؛ اما رسول الله (ص) فرمود : او را بگذاريد و بر جاي ادراش سطلي از آب بريزيد – سپس فرمودند : همانا شما براي آسانگيري مبعوث شده ايد نه براي سخت گيري، او را بفهمانيد چه اينها از آداب زندگي بي اطلاع اند.

رسول الله (ص) بسيار مهربان بود، اگر حاجتمندي نزد وي مي آمد، يا بر او وعده مي داد، يا اين که همان وقت اگر چيزي موجود بود به وي اعطا مي فرمودند.

حضرت انس (رض) مي گويد: باري تکبير نماز گفته شده بود که مردي اعرابي نزد رسول الله (ص) آمد و لباس اش را گرفت و گفت: احتياج مختصري دارم مي ترسم آنرا فراموش بکنم، آنحضرت (ص) همراه او بلند شد تا اينکه از حاجت آن مرد فراغت يافت و سپس به نماز مشغول شد.

    تحمل، سعه صدر و شکيبايي اش به قدري بود که خدمت گزار او انس بن مالک (رض) ميگويد : من ده سال مرتب براي رسول الله (ص) خدمت نمودم، اما در تمام اين مدت؛ آنحضرت (ص) به من " ا ُف" نگفت و گاهي نفرمود چرا چنين کردي  ؟ يا چرا چنان نکردي.

 

تواضع وفروتني :

تواضع و فروتني حضرت محمد (ص) به حد نهايت رسيده بود. آنحضرت (ص) تبعيض را در حق خود نمي پسنديد و دوست نداشت کسي به خاطر او به پا بايستد، يا کساني در مدح و ستايش وي از حد بگذرد و او را از مرتبه عبوديت و اسالت برتر پندارد،چنانکه امت هاي گذشته در حق پيامبران خود مرتکب شدند.

حضرت انس (رض) مي گويد : هيچ کس از رسول الله (ص) براي ما محبو بت تر نبود اما وقتي جناب ايشان به نزد ما تشريف مي آوردند، بلند نمي شديم، به دليل اين که مي دانستيم او ناراحت مي شود. يکبار به حضرت رسول الله (ص) گفته شد : اي بهترين خلق ! فرمودند : اين همانا حضرت ابراهيم (ع) است.

رسول اکرم (ص) نشستن و صحبت کردن با بردگان و بيوگان را براي خود عيب نمي دانست، وتا لحضه اي مکث مي نمود تا از کار آنها فراغت و مشکل شان حل مي شد.

وقتي عدي بن حاتم طايي به مدينه آمد. حضرت رسول الله(ص) او را به منزل خود دعوت کرد. کنيز يک دوشک آورد تا حضرت محمد (ص) بر روي آن بنشيند اما آنحضرت (ص) آنرا ميان خود و عدي قرار داد و خودش بر روي زمين نشست، عدي مي گويد " فهميدم که او يک پادشاه نيست بلکه پيامبر برحق است. "

پيامبر بزرگ الهي هميشه از احوال مريضان مي پرسيد در نماز جنازه حضور مي يافت، دعوت غلام و کنيز را قبول مي کرد.

حضرت محمد (ص) هميشه که در مسافرتها بدنبال کاروان حرکت مي کرد و ناتوان ها را از خود پيش مي کرد تا در راه عقب نمانند و براي شان دعا خير مي کردند.

هرگاه حضرت شان بخاطر طعامي دعوت مي شدند ولو که آن طعام نان جو ويا خوراک خوش مزه نمي بود آنرا مي پذيرفت و بسيار مي کوشيد که در جريان طعام خوردن بدون اينکه ميزبان بداند که اين غذا مورد نظر پيامبر خدا نيست، طوري صرف مي کرد که اصلاً احساس نمي شد که مورد پسند شان نيست. هميشه به اصحاب مي فرمودند ! من بنده اي بيش نيستم، مانند بندگان مي خورم و مانند بندگان مي نشينم.

يکي از کارهاي روزانه آنحضرت (ص) اين بود که در تمام امور منزل با ازواج مطهرات خويش همکاري مي کرد و خانه جاروب مي زد، آرد را خمير مي کرد و وسايل خود را از بازار خودش خريداري وانتقال ميداد.

 

حيـــا و شجــــــاعت:

رسول الله (ص) جامع حيا و شجاعت بود. در صورتيکه بسياري معتقد اند اين دو وصف ضد يکديگر اند.

درمورد حيا آنحضرت (ص)، ابو سعيد خدري (رض) مي گويد : حضرت محمد (ص) از دختر دوشيزه و پرده نشين با حيا تر بود، و چيزي که نمي پسند يد ؛ ما آثار ناپسندي را درچهره مبارک اش مشاهده مي کرديم.

به دليل حيا بود که دوست نداشت مستقيماً در مورد آنچه نمي پسنديد کسي را تذکر دهد، بلکه اين کار را به عهده ديگران مي گذاشت.

روزي يک شخص نزد رسول الله (ص) آمد که از رنگ زرد استفاده کرده بود، اما حضرت رسول اکرم (ص) چون دوست نداشت مستقيماً کسي را تذکر بدهد، درنگ فرمودند. وقتي آن شخص از محضر اش برخاست، به حضار گفت : خوب بود اگر به او مي گفتيد که اين رنگ را ترک کند.

حضرت بي بي عايشه (رض)  مي گويد: هر گاه رسول الله (ص) در باره عيب و بدي کسي مطلع مي شد، هنگام تذکر دادن نمي فرمود : فلاني را چه شده است ؟ بلکه صيغه جمع را بکار مي برد و مي فرمود: چه شده آنهاي را که چنين مي کنند يا چنين مي گويند،بدين طريق بدون گرفتن نام شخص نهي از منکر مي کرد.

اما در مورد شجاعت آنحضرت (ص) گواهي حضرت علي کرم الله وجهه کافيست.او مي فرمايد : وقتي  جنگ شدت مي گرفت و آتش آن داغ مي گشت ما به رسول الله (ص) پناه مي گرفتيم، هيچ کس از او به دشمن نزديک تر نبود. من روز غزوه بدر مشاهده کردم که ما به آنحضرت (ص) پناه مي گرفتيم و از او هر کس به دشمن نزديک تر بود.

يک شب اهل مدينه احساس وحشت نمودند همگي با صداي که شنيده مي شد، از جا حرکت کرده بودند، رسول اکرم (ص) از همه آنها پيش تر بود و مي فرمودند نهراسيد ! در حاليکه بر اسپ بي زين "طلعه " سوار و شمشير بر گردنش حمايل بود و چنان سريع حرکت مي کرد همچون حرکت آب دريا.

    در غزوه احد و روز حنين،شجاعت رسول اکرم (ص) کاملاً روشن شد، هنگاميکه دلير مردان ؛ميدان جنگ را خالي گذاشتند، آنحضرت (ص) با قاطرش پا بر جا بود، گويي هيچ چيزي نشده است و در همان حال فرمود: من پيامبر الله هستم، اين حرف دروغ نيست. من فرزند عبدالمطب هستم.

 

مهرباني بي حد و گسترده :

رسول اکرم (ص) با وجود دليري وشجاعت بي مثالش، فوق العاد مهربان بود. اشکش زود جاري مي شد ؛ دلش براي ضعفا مي سوخت و بر حيوانات و چهارپايان ترحم مي نمود و ديگران را نيز نسبت به آنها توصيه به مهرباني مي کرد.

روزي حضرت پيامبر (ص) از بازار مي گذشت قصابي را ديد که گوسفندي را به زمين خوابانده و کارد اش را تيز مي کند، رسول الله (ص) به او فرمود : آيا مي خواهي دو بار او را بکشي، چرا قبل از اين که آنرا به زمين بخواباني،کارد خود را تيز نکردي.

ابوهريره (رض) از رسول الله (ص) روايت مي کند که آن حضرت (ص) فرمود : مردي داشت بر راهي مي رفت، تشنگي اش شدت گرفت، چاهي ديد، در آن فرود آمد آب نوشيد و خارج شد ؛ ديد سگي ازشدت تشنگي زبانش را بيرون کشيده و خاک هاي مرطوب را مي ليسد، مرد با خودش گفت : مثل اين که اين سگ مثل من شديداً تشنه است، آنگاه در چاه فرود آمد و موزه خود را پر از آب کرد و به دهانش گرفت ؛ بيرون آورد و سگ را آب داد، پروردگار متعال اين خدمت آن مرد را قبول کرد و آن مرد را مورد آمرزش خويش قرار داد. صحابه کرام پرسيدند : يا رسول الله ! آيا از خدمت اين حيوانات به ما اجر مي رسد ؟ رسول الله (ص) فرمودند: خدمت هر موجود زنده اي ثواب است.

پيامبر (ص) هميشه در خطبه هاي نماز به مردم توصيه مي فرمودند که : با غلامان و کنيزان و فقيران به نيکي رفتار نماييد  و مي فرمود : از آنچه مي خوريد، آنها را بخورانيد، واز آنچه مي پوشيد آنها را بپوشانيد و خلق خدا را شکنجه نکنيد. مي فرمودند: برادران تان خدمتگزاران شما مي باشند. خداوند آنها را زير دست شما قرار داده  هر کسي برادرش زير دست اش باشد بروي لازم است که او را از آنچه مي پوشد، بپوشانيد ؛ آنها را مکلف به کاري که توان آنرا ندارند نکيند ؛ اگر آنها را به کاري که بيش از توان آنرا ندارند مکلف کرديد، آنگاه کمک شان کنيد.

روزي پيامبر(ص) درميان اصحاب خويش نشسته بود که مرد صحرانشين وارد شد و بعد از اداي سلام گفت : يا رسول الله ! هر روز چند به خاطر رفتار اشتباه آميز با خدمتگذارانم از خداوند طلب مغفرت نمايم ؟ آنحضرت (ص) فرمودند : هفتاد مرتبه.

پيامبر (ص) در جاي ديگر فرمودند: مزد کارگر را به او بدهيد قبل از اينکه عرق پيشاني اش خشک شود.

 

سرمشق همگان:

حيات و زندگي رسول اکرم (ص) اعمال گوناگوني را در بر دارد، بطوريکه بهترين نمونه و عالي ترين روش براي زندگي انسانها درهر مرحله اي است، زيرا جامع و در برگيرنده اخلاق عاليه، عادات حسنه، احساسات و عواطف پاکيزه و انگيزه هاي مهم و استوار مي باشد.

 

سخنی چنـــد با با خــوا نند گان این رســـاله  

بـرادر و خـواهرمـــن !   

اگر شما توانگر و ثروت مند هستيد به رسول اکرم (ص) اقتدا کنيد، آن هنگام که وي با کالاي تجارت در ميان حجاز و شام حرکت مي کرد و آن هنگام که صاحب خزانه هاي بحرين گرديد.

اگر شما محتاج و مفلس هستيد،برايتان زندگي وي بهترين سرمشق است آنگاه که در خانه ابو طالب محصور بود و آنگاه که از وطن خود به مدينه هجرت کرد و هيچ چيز با خود به همراه نداشت.

 اگر پادشاه و فرمانروا هستيد به سنن و اعمال حضرت رسول الله (ص) اقتدا کنيد آن هنگام که او فرمانراوي سرزمين عرب گرديد و حکام غرب و فرزانگان آن ديار به اطاعتش گردن نهادند. اگر شما رعيت و ناتوان هستيد بازهم زندگاني و اعمال آن حضرت (ص) بهترين سرمشق تان است. آن هنگام که او در قلمرو نظام مشرکانه در مکه بسر مي برد و اگر شما فاتح و پيروز شده ايد، به زندگي او بنگريد آنوقت که بر دشمنان در "بدر" و "حنين" و "مکه" فتح و پيروزي يافت و اگر شما شکست خورده ايد، از او درس بگيريد، که در روز احد ميان اصحاب شهيد و ياران مجروح خود قرار داشت.

اگر شما معلم و آموزگار هستيد به معلم بزرگ بشريت بنگيريد، آن هنگام که در شبسـتان " مسجد نبوي" مشغول تعليم اصحاب اش بود و اگر شما شاگرد و دانشجو هستيد، نشستن مودبانه او را در حضور روح الامين ( جبريل) تصور فرمايد.

اگر شما سخنران ناصح و مرشد دلسوزي هستيد، به سوي او گوش فرادهيد، آن هنگام که بر منبر چوبين مسجد نبوي نشسته مردم را موعظه مي کند و اگر مي خواهيد صداي حق را بلند کنيد و امر به معروف نمايد، اما هيچ همکار و مدد گاري نداريد، پس به وي بنگريد که درمکه ناتوان و ضعيف است، و همکار ومدد گاري نداشت که او را کمک نمايد؛ اما با وجود آن به سوي حق آشکارا را فرا ميخواند. اگر دشمن خود را شکست داده ايد و مغلوب نموده ايد، و حق غلبه يافته است و باطل سرنگون و زبون گشته است ؛ و شما به هدف تان رسيده ايد، در چنين موقعيتي نمونه تان محمد رسول الله(ص) است، آن هنگام که وارد مکه شد و آنرا فتح نمود.

اگرميخواهيد کارهايت را ترتيب و به دارايي ات رسيدگي نمايي، به رسول معظم بنگر، آن زمان که صاحب اراضي بني نضير، خيبر و فدک شد ؛ ببين که چگونه تدبير نمود و مسوليت آنرا به افراد شايسته و کاردان تفويض کرد.

اگر يتيم هستي، به جگر گوشه آمنه و عبدالله بنگر، که هر دو از دنيا رحلت کرده اند و فرزند شان خردسال و يتيم است. اگر کم سن و سال هستي، آن کودک با عظمت را نگاه کن، آن هنگام که مادر مهربان اش حليمه سعديه او را پرورش مي دهد. اگر جوان و تنومند هستي زندگاني شبان مکه را به دقت بخوان و درس بگير.

اگر بازرگان و حامل کالاي تجارت هستي، طرزعمل سردار آن کاروان را ملاحظه کن که رهسپار بصره شده است.

اگر قاضي و داور هستي، به آن داور بنگر که صبح هنگام که راهي کعبه شد تا حجرالاسود را سر جايش قرار دهد، در حاليکه سرداران مکه عزم جنگ و اختلاف نموده اند. باز مجدداً نگاهت را بسوي او بينداز و ببين که چگونه در صحن مسجد مدينه ميان مردم به عدل و داد قضاوت مي نمايد. فقير و محتاج و ثروت مند، نزد وي برابر اند.

اگر شوهر هستي سيره پاک و زندگي با عفاف شوهر خديجه و عايشه را مطالعه کن. اگر پدر فرزند هستي، ببين که پدر فاطمه زهرا و پدر بزرگ حسن و حسين چگونه با آنها رفتار مي نمايد.

به هرحال هرکسي باشي و داراي هر موقعيتي هستي و در هر حال که شب و روز را سپري ميکني. بدان که :

زند گي حضرت محمد (ص) بهترين راهنما و سرمشق زندگي ات است، که تاريکي هاي زندگي را با نور فروزان خود روشن ميکند و کــدورت هـــاي حيـــات را برطرف مي سازد. نابسامانهايت را سامان مي بخشد و انحرافات را اصـــلاح و کجــــي ها را راست مي نمايد.

آري ! زندگاني محمد(ص) چراغ فروزاني براي جويندگان نور و روش موفقيت آميزي براي طالبــان هدايت و راهنمايي هايش پناهـــگاه هر جوينده رشـد و سعــادت است.

 با الها ! تــو  ما را در راه پیامبر عظیم الشا ن جناب حضرت محمد (ص) این اسوه حسنه برای تمام بشریت  ،  هدایت فر موده واستوار نگهـــد ار . آمین  یا رب العالمین .ََ

پـــایــان

والسلام وعلیکم ورحمة الله وبرکاته

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *