جنس نوزاد
يكي از معماهاي حلنشده در رابطه با جنين، قضيهء تعيين جنس است. تحكّم در جنس جنين كه پسر به دنيا آيد يا دختر، قضيهيي است كه علم بشر با همهء پيشرفتها و انكشافات خود در برابر آن درمانده است.
شهيد سيدقطب (رح) در ذيل تفسير آيهء كريمه 54 سورهء فرقان:
]وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيراً[
«اوست ذاتي كه از آب، انسانى را آفريد; سپس او را نسب و سبب قرار داد و پروردگار تو همواره توانا بوده است»
ميگويد: «يكي از شگفتیهاي كار آفرينش انسان، راز سربستهء گزينش جنس او در دوران جنيني است چرا كه پسر يا دختر به گونهء شگفتآوري، از سلولهاي متشابه و نيز تخمكهاي متشابه به وجود ميآيند در حالي كه در هيچ سلولي از هزاران سلول (اسپرم) مرد، ويژگیهاي به خصوصي كه آن را شايستهء توليد پسر يا دختر گرداند وجود ندارد. همين طور در هيچ تخمكي از تخمكهاي زن، وجه تمايز خاصي كه بتوان آن را دليل گرايش به سمت جنس مذكر و يا مؤنث تلقي كرد، موجود نيست. با اين وجود يكي از اين سلولهاي مرد در اتحاد خود با تخمك زن، پسر ميشود و ديگري دختر، كه بشر تا كنون به اين راز سر به مُهر پي نبرده است و نه هم ميتواند پي ببرد؛ زيرا اين امر فقط در حوزهء توانمندیهاي پروردگار است كه بشر را در آن مجال هيچ دخل و تصرفي نيست».
و همين جاست كه به اعجاز علمي آيات 49 و 50 از سورهء «شوري» ميرسيم كه ميگويد:
]لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثاً وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ، أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَاناً وَإِنَاثاً وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيماً إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ[
«ملكيت آسمانها و زمين فقط از آن خدا است، هر چه را كه بخواهد ميآفريند، به هر كه خواهد فرزند اناث و به هر كه خوهد فرزند ذكور عطا ميكند، يا در يك رحم بيشتر از دو فرزند دختر و پسر قرار ميدهد و هر كه را بخواهد عقيم و نازاينده ميگرداند زيرا او دانا و تواناست»
و چنين است كه علم با همه ابزارهاي خويش به اينجا كه ميرسد، خلع سلاح است؛ چرا كه هيچ نيرويي قادر نيست تا به طور قطع و يقين جنس جنين را از قبل تعيين نمايد، يا مرد و زني را كه از اساس فاقد اين نيرو هستند، داراي توان و ويژگي باروري گرداند.
چنانكه ما در تاريخ قديم و جديد داستانهايي را در اين باره مييابيم كه محل عبرت انسان توانند بود؛ چه بسيار شاهان و قدرتمنداني كه زيستند و مردند و با همه تلاشها و توانايیها، با همهء اطبا و كاهنان و منجمان خويش، در اين ميدان كاري از پيش نبردند. از داستانهاي قديم ميگذريم و فقط به يكي از روايات معاصر كه استاد دكتور «عبدالرزاق نوفل» در كتاب «القرآن والعلم الحديث» آن را نقل نموده است، بسنده ميكنيم. اين روايت به شاه سابق ايران «محمدرضا پهلوي» مربوط ميشود. نامبرده قبل از «ملكه فرح» در سال 1950 با زني ازدواج كرد. آن دو در شب زفاف تمام مراسم عنعنويي را كه بر اساس رسم و رواجهاي محلي به منظور تحقق خواستهء فرزند پسر بايد انجام ميدادند، بي كم و كاست به جا آوردند. به اين ترتيب كه در كنار خويش سينيي را كه حاوي پنير و دو قرص نان بزرگ به طول يك متر و نيم بود، گذاشتند. در سيني ديگري تخم مرغ و سبزي «ترتيزك» قرار داده شده بود همراه با مجمري كه از آن دود بخور متصاعد بود. زن و شوهر چهار بار از راهي گذشتند كه بر بالاي سر آنها آب و سورهء مباركهء «يس» قرار داده شده بود. در هنگام برگزاري مراسم عقد، پسر بچهء خوردسالي جلو آمد و به ملكه گلي را تقديم كرد، در حالي كه ميگفت: «به زودي خداوند (ج) به شما فرزند پسري عنايت مينمايد». به اين ترتيب، تمام آنچه كه بايد بر اساس عرف محلي انجام ميشد، برگزار گرديد. اما آنها سه سال كامل انتظار كشيدند و صاحب هيچ فرزند پسر يا دختري نشدند. و در اينجا بود كه شاه و همسرش دروازههاي معاينه خانهء ماهرترين اطباي دنيا را دق الباب كردند. در امريكا چندين روز در شفاخانهء نيويارك تحت دقيقترين آزمايشها قرار گرفتند. در شهر «كييف روسيه» زير نظر دكتور «اليچ سيسرانو»، در «سن پترزبورگ» زير نظر دكتور «ايوانوويچ»، در آرژانتين زير نظر دكتور «ارنياندا گروسو» و در سويس، ايتاليا و خلاصه همه جايي كه تصور ميشد كاري از آنها ساخته است، تمام تلاشها براي بچه دار شدن آنها به كار گرفته شد. اما اين تلاشها هيچ ثمري نداد. سپس شاه به تعويذ و دم و دعا روي آورد و «پاك صبوح» كه به پاپ اندونيزيا معروف است، آنان را دم ودعا كرد، ولي اين كار هم سودي نبخشيد و سرانجام شاه همسرش را به خاطر فرزند طلاق داد و با همسر ديگري كه استعداد باروري داشت ازدواج كرد.
بلي؛ ميليون ها كوشش از سوي جهان طبابت در طي دهها سال گذشته در اين راستا انجام گرفته، اما طب نتوانسته است حيوان منوي مرد (اسپرم) يا تخمك زني را كه از اساس فاقد قدرت باروري باشند، وادار به اتحاد با همديگر و در نهايت باروري نمايد.
همچنين طب با تمام عجز و درماندگي اعتراف كرده است كه در مورد جنس جنين تحكّم نهايي كرده نميتواند و تعيين نوعيّت جنس جنين كه پسر باشد يا دختر، كاري است فراتر از توانمندیهاي علم. و همين جاست كه بار ديگر در برابر اعجاز علمي آيات «49 و 50» از سورهء شوري قرار ميگيريم.
با اين همه بايد تعجب كرد به حال مرداني كه به خاطر آوردن فرزند و يا فرزند پسر، همسران بي گناه شان را تحت فشار قرار ميدهند. چه بسا اختلافات خانوادگيي را ميبينيم كه اساس آن بر اين پندار بياساس بنا گرديده است كه گويا زن اگر دلش بخواهد ميتواند فرزند و يا فرزند پسر به دنيا آورد! چه سبك خرد و كودن اند آناني كه زنان بي گناهشان را به خاطر كاري آزار ميدهند كه آن كار نه فقط در حوزهء توانايي همسران شان نيست، بلكه حتي در توانمندي تمام بشر نيز نميباشد.
و تا از مبحث «جنين» خارج نشدهايم، يك گام به عقب برداشته و قضيهء تطوّر جنس جنين و اعجاز آياتي از قرآن كريم در اين رابطه را به بررسي ميگيريم.