]وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[
از مهمترين رهنمودهاي دانشمندان علم اجتماع در راه ساختن جامعه يي خيرانديش كه انسانهاي آن همه با هم يار و ياور باشند، در حقيقت دوريگزيدن هميشگي انسان از زاويهء حادّهء جدال است. آري؛ اين زاويهء حادّه عبارت است از جار و جنجال، خشم و عصبانيّت و هر آنچه كه فضاي علايق انساني را مكدر ميگرداند.
ديل كارنيگي كه صاحب مؤلفات بسيار موفقي در علوم روانشناسي و جامعهشناسي است ميگويد: «بيگمان نتيجه يي كه من از بررسیهاي ممتد علمي خويش بر گرفتهام اين است كه تنها وسيلهء به كرسينشاندن منطق در روابط اجتماعي، دوريگزيدن از جدال و كشمكش ميباشد. بررسیهاي من ميگويند كه از هر ده بار مشاجره و جدال ميان دو تن، به طور حتم در نه بار آن، هر يك از طرفين نهايتاً با پافشاري شديدتري از قبل، خود را در آن مجادله برحقتر از پيش دانسته اند. بر فرض اينكه شما با جدال و مشاجره بر خصمتان چيره شويد، اين شما هستيد كه در نهايت بازندهايد؛ زيرا شما ظاهراً توانستهايد بر او پيروز شويد، اما نتوانستهايد رضاو خشنودي وي را كسب نماييد و اين خسارت خود براي شما كافي است».
اما «وليم» كه يكي از مديران بسيار موفق اجتماعي در امريكا است، در اين باره ميگويد: «قطعاً محال است كه شما بتوانيد فردجاهلي را با مرافعه و مشاجره مغلوب خود سازيد؛ زيرا تجارب من ميگويند كه مستحيل است بتوان فردي را ـ قطع نظر از اينکه عالم است يا جاهل ـ با جدال و مرافعه بر تغيير دادن نظرش داشت».
فرانكلين در كارنامهء زندگياش ميگويد: «او در جواني بسيار لغزشكار و تند مزاج بود و كساني كه از وي بد ميبردند، بيشتر از آناني بودند كه وي را دوست ميداشتند. تا آنکه روزي يكي از دوستانش وي را به گوشه يي فرا خواند و برايش گفت: ترديدي نيست كه نظرياتت همچون تازيانه يي است كه بر مخالفان رأيت فرود ميآيد، از اين جهت هنگامي كه دوستانت از تو دور ميشوند، نفسي به راحت ميكشند تا از جدال و بگو مگو با تو در امان باشند». فرانكلين ميگويد: «از آن روز اين سخن را آويزهء گوشم ساخته و به يك قاعده سخت پايبند گرديدم و آن اينکه از معارضه با آراء ديگران بپرهيزم مگر به شيوه يي نيكو. از آن وقت به كار بردن الفاظي را كه بر رأي قاطع و ثابتي دلالت كرده و عواطف ديگران را بخراشد، بر خود تحريم كردم؛ مانند اين جملات: قطعاً من بر اين نظر هستم! شكي ندارم كه واقعيت امر چنين است! تحقيقاً قضيه چنين است! … و به جاي استعمال چنان كلماتي، الفاظي از اين قبيل را به كار ميگرفتم: گمان ميكنم كه چنين باشد! به نظرم ميرسد كه قضيه چنين باشد! در حال حاضر بر اين نظر هستم! شايد عقيدهام در اين باره درست نباشد! ممكن است در اين گفتهام اشتباه كرده باشم! … و هر گاه با آراء ديگران هم مخالفتي ميداشتم، اين مخالفت را صراحتاً به رخ ايشان نميكوبيدم و به طور ناگهاني بر آنان اعتراض نميكردم بلكه ميگفتم آراء شما هميشه درست بوده است، ليكن در حال حاضر ممكن است اندكي به تفکّر بيشتر نياز داشته باشيد. از آن زمان هرگز با كسي ستيزه نكردهام و بالمرّه ستيزه را به كناري افگندم».
كارنيگي در يكي ديگر از حكاياتش ميگويد: «در يكي از مهمانیهاي بزرگ كه بنا به مناسبتي برگزار شده بود، يكي از حاضران داستاني را ذكر كرد كه حاوي يك جملهء حكيمانه بود. او ادعا كرد كه اين جمله از كتاب مقدس انجيل است. من كه نسبت به قضيه حضور ذهن كافي داشتم، راه را بر وي بسته و گفتم: جملهء ذكر شده نه از كتاب مقدس، بلكه از سخنان شكسپير است. اما او بر اين نکته كه آن جمله حتماً از كتاب مقدس است اصرار داشت و من نيز بر رأي خويش اصرار ميورزيدم. سرانجام حكميّت در اين باره را به فرد سومي وا گذاشتيم كه در شناخت شكسپير بسيار معروف بود و همهء سخنان و وجيزههاي وي را از حفظ داشت. فرد موصوف كه در كنارم نشسته بود، مرا با اين گفتهء خود وحشتزده ساخت: آقاي كارنيگي! ايشان درست ميفرمايند؛ اين وجيزه جملهيي از كتاب مقدس است. اما در عين حال با مهرباني، به نوك پاي خود آهسته بر من فشاري آورد و با اين تلميح خواست به من نكتهيي را بفهماند. ميهماني كه به آخر رسيد، آن مرد در راه به من چنين گفت: شكي نيست كه سخن شما كاملاً درست بود و آن وجيزه از شكسپير است نه از كتاب مقدس. اما ما همه در ميهماني شادي به سر ميبرديم و شما نميبايست در چنين فضاي بهجتانگيزي ميكوشيديد كه براي آن مرد اين واقعيت را كه او اشتباه كرده است، به اثبات برسانيد! آيا فكر ميكرديد كه اين كار شما او را نسبت به شما بر سر لطف ميآورد؟ چرا به وي اجازه نداديد تا داستانش را به آخر برساند و با اين كار، خوش باشد؟ از اين گذشته، مگر او عقيدهء شما را در بارهء آن جمله جويا شد كه با وي به مجادله برخواستيد؟ كارنيگي عزيز! هميشه از زاويهء حادّه بپرهيزيد!».
آري؛ چه بسيار صحنهها و لحظههايي در زندگي انسان وجود دارند كه ستيز و جدال، صفا و بهجت را از آن لحظهها گرفته و نشئهء سرور و لذت را از سر همگي برپرانده است! بلكه حتي چه بسيار جار و جنجالهايي كه پيوند دو دوست را براي هميشه از هم بگسلانيده و فضاي سبز روابط آنها را تيره و تار گردانيده است! از همين رو، علم اجتماع و علم تربيت در جديدترين نظريات، به پرهيز از ستيز و جدال سفارش اكيد كرده اند و اينکه اگر هم در مواردي از ستيز و جدال گريزي نباشد، بايد اين كار به نيكوترين شيوه صورت گيرد.
رهنمودهايي كه اين علوم آن را فرياد ميكنند، با آنچه كه قرآن كريم يك هزار و چهارصد سال قبل نه در يك آيه و يك سوره كه در آيات و سورههاي متعدد در اين زمينه ارشاد فرموده است، قابل مقايسه نيست. خداي سبحان در آيهء 86 از سورهء «حج» پيامبر امين خويش را چنين توصيه ميكند:
]وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلْ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ[
«و اگر با تو مجادله كردند، بگو: خدا به آنچه ميكنيد داناتر است»
و در آيه 125 از سورهء نحل ميفرمايد:
]اُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[
«با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به شيوهء كه نيكوتر است، مجادله نماي، در حقيقت پروردگار تو به حال كسي كه از راه او منحرف شده دانا تر، و او به حال راهيافتگان نيز داناتر است»
از توصيههاي قرآن كريم در اين رابطه همچنان آيهء 46 از سورهء عنكبوت است كه ميگويد:
]وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[
«و با اهل كتاب مجادله نكنيد مگر به آن شيوه كه نيكوتر است»
بلكه حتي پروردگار مجادله را در قطار فسق ذكر ميكند، آنگاه كه از ارتكاب آن در مناسك حج منع مينمايد. و اين متن آيهء 197 از سورهء بقره است:
]فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدَالَ فِي الْحَجِّ[
«پس هر كس كه در اين ماهها حج را بر خود فرض گرداند، بداند كه در اثناي حج همبستري و فسوق و جدال روا نيست»
از راههاي منتها به زاويهء حادّه يكي هم كژراههء خشم است. يكي از دانشمندان روانشناس در اين رابطه ميگويد: «زماني كه ما بر دشمنانمان خشم ميگيريم، جز اين نيست كه فرصت غلبهء آنان را بر خود مان آماه كردهايم؛ غلبهء شان بر خوابمان خوراكمان و سلامتي و خوشبختيمان. و اگر دشمنان ما بدانند كه چه قدر همه مسبب نگراني و تيرهبختي ما شدهاند، از شادي به پايكوبي درخواهند آمد. پس مسلماً خشم و كين ما بر آنان، هرگز ايشان را اذيت نميكند بلكه اين خود ما هستيم كه هميشه به لعنت و آزار آن گرفتار ميشويم و شبها و روزهايمان را به جهنمي براي خودمان مبدل ميسازيم».
يكي از نشرات وابسته به ادارهء پوليس آمريكا مينويسد: «اگر كساني در انديشهء آن افتادند كه به شما بدي و آزاري برسانند، پس ياد و خاطر آنان را به كلي از صفحهء ضميرتان پاك گردانيد و اصلاً به فكر اين نباشيد كه از آنان انتقام بگيريد؛ زيرا اگر به فكر انتقام باشيد، بيشتر از آنان خودتان را ناراحت كرده ايد».
از شگرفترين وجيزههاي حكيمانهء كنفوسيوس يكي اين است: «دشنام و بدگويي ديگران اصلاً به تو آسيبي نميرساند، بلكه آنچه به تو آسيب ميرساند، انديشيدن تو در بارهء آنان است».
از بهترين سخنان در اين باره، سخن علامه «كلاوس وارد» است كه گفته است: «به جاي اينكه از دشمنان مان كينه به دل بگيريم، بگذار بر آنها دل بسوزانيم و خداي عزّوجلّ را سپاس گوييم كه ما را مانند آنان نيافريد. بگذار به جاي اينکه انواع اتهامات را بر دشمنانمان سرازير سازيم، رحمت و شفقت و ياري و گذشت مان را شامل حال آنان گردانيم».
شايد اين داستانها و امثال آن بتواند، آنچه را كه آيهء 134 از سورهء آل عمران ناظر بر آن است تا حدودي به اذهان مان نزديك گرداند؛ جايي كه اين آيه فروخورندگان خشم و درگذرندگان از مردم را در قطار نيكوكاران ستايش كرده و ميگويد:
]الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنْ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[
«آنانکه در فراخ دستي و تنگ حالي انفاق ميكنند و خشم خود را فرو ميبرند و از مردم درميگذرند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد»
به اين ترتيب به راز اين امر كه خداي عزّوجلّ چرا پيامبر امينش را به عفو و گذشت فرا ميخواند نيز پي ميبريم؛ جايي كه در آيهء 159 از سورهء آل عمران ميفرمايد:
]فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ[
«پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان (اصحاب خويش) مشورت كن»
و در آيهء 13 از سورهء مائده ميفرمايد:
]فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[
«پس از آنان درگذر و چشمپوشي كن كه خدا نيكوكاران را دوست ميدارد»
چنانکه خداي عزّوجلّ مؤمنان را نيز به گذشت و چشم پوشي فرا ميخواند، آنجا كه در نصّ آيهء 109 از سورهء بقره ميفرمايد:
]فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[
«پس گذشت كنيد، و چشم بپوشيد تا خدا فرمان خود را بياورد»
و اينچنين است كه در روشنايي پيشرفت علم، به عمق اهداف اين آيات مباركه كه از اصول علم تربيت و علم اجتماع قرنها جلو افتاده است، آشنا ميشويم.