درنگی بر مؤلفه های شهروندی
از زمانی که واژه « رعیت » در افغانستان رنگ باخته، واژه شهروند « درنوشتار ها وگفتارها » فراوان به چشم می آید و از آن بسیار می گویند؛اما، آن چنان که پیداست، هنوز تصویر روشنی از مفهوم شهروندی در اذهان مردم تداعی نشده و ما،مانند گذشته ها، گرفتارمناسبات بسته فرهنگی،سیاسی واجتماعی هستیم وهنوز اعمال بیشترینه مردم رعیت وار است تا شهروندگونه، هنوز آهنگ ضرب المثل عامیانه ما به گوش می رسد که:«تیل اگر از خانه سرکار باشد، به دامن باید گرفت.» ودر مقابل سرکار نیز به دیده تحقیر به مردم می نگرد واین میراثی است از نسل های گذشته که افغانستان امروز از آن رنج میبرد و دردا که ما هنوز رعیت وار می اندیشیم. دلیل این مدعا آنچنان هویداست که ذکر مصادیق آن مسخره می نماید.
به هر تقدیر، این همه که از شهروندی می گویند، پس شهروندی چیست؟ حقوق و مسَولیت های آن کدام است و چگونه میتوان شهروند بود واز پس وظایف آن برآمد؟
بدون شک، مفهوم شهروندی آبستن مسَولیت هایی است که فرد در ارتباط با دولت و جامعه نا گزیر از رعایت آنها است و نیز حقوقی را شامل می شود و شهروندی، از مفاهیم اساسی «زندگی سالم» است واصلی است بنیادین که برمبنای آن، شهروندان حقوق ووظایف برابر دارند. این مفهوم یکی از دیرپاترین مفاهیم سیاسی اجتماعی است که از دورترین دوره ها تا امروز، اندیشه مندان بسیاری بدان پرداخته اند. هر چند ممکن است نگره نظریه پردازان نسبت به اهمیت این مفهوم متفاوت باشد اما جایگاه ویژه آن در نظام فکری بشر، نمادی است از اهمیت برجسته آن.
در واقع، مفهوم شهروندی در مسیر تطور تاریخ زندگی بشر، متحول شده و در دورانهای مختلف تفکر سیاسی، برداشت های خاصی از آن شده است. شان شهروندی حتی در دوران باستان به مفهوم برخورداری از حقوق و الزام های برابر در منظر قانون و مشارکت در امور همگانی بوده و حق مالکیت و رعایت قوانین، هر دو جزء از شان شهروندی.
مفهوم شهروندی پیش از سده نوزدهم، عبارت بود از چشم پوشی از منافع فردی و بزرگ دانستن خیر و صلاح عموم مردم. به دیگر سخن، شهروند واقعی کسی بود که مصلحت عموم را محترم می دانست و اراده عموم را مرجع؛ و بدین ترتیب خود از فضیلت شهروندی بر خوردار بود، درسده ی نوزدهم، این مفهوم دگرگون گشته و شهروندان اساساً افرادی تلقی شدند که به دنبال منافع خویش اند تا خیرهمگانی و این دگردیسی،مفهوم شهروندی را از محترم دانستن خیرو صلاح عموم مردم به برترانگاری فردی تنزل داد و هنوز نیز، کماکان، به همان سان باقی است.
روی هم رفته، می توان شهروندی را وضعیتی دانست که مبنای آن استوار بر عضویت کامل فرد در اجتماع است و نیز صاحبان این وضعیت، حقوق وتکالیف برابر دارند.
حقوق شهروندی را باید در سه حوزه حقوقی بر شمرد ؛1-حقوق مدنی شهروندی یعنی حق تساوی در برابر قانون، حق آزادی فکر وبیان را با احترام به (باورهای دیگران) و حق مالکیت. بدین روال،حقوق مدنی شهروندی متضمن حاکمیت قانون، حفظ و حمایت از اموال و دارایی مردم و حق مردم برای فکر و بیان آرای خود است؛2-حقوق سیاسی شهروندی. یعنی حق شرکت در انتخابات، حق مشارکت در حیات سیاسی وبه گونه ی کلی،حق مشارکت دراعمال قدرت سیاسی و3)حقوق اجتماعی شهروندی. یعنی حق برخورداری از رفاه اجتماعی- اقتصادی و «حق سهیم شدن در میراث اجتماعی». بدین ترتیب، سعی می شود تا نابرابری های اجتماعی – اقتصادی کاهش یابد و شهروندی مبنای برابری و مساوات دانسته می شود.
شهروندی واجدای وظایفی است بدین قرار: 1- پرداخت مالیات ها. یعنی هر شهروند موظف است تا تمام وجوه مالیاتی را که از سوی دولت اخذ می گردد، بپردازد و از این راه وجیبه ملی خود را ادا نماید و نیز دولت فقط مالیاتی را از شهروندان می تواند مطالبه کند که درج قانونی باشد و آن قانون از طرف نمایندگان مردم در شورای ملی تصویب شده باشد ؛2- تلاش برای بهبود ودفاع اجتماع. سعی و تلاش در جهت بهبود رفاه اجتماع،استقرار وحفظ امنیت در جامعه از وظایف مسلم یک شهروند است. یک شهروند باید در راستای ایجاد نظم، پاکیزگی وبه گونه ی کلی، ایجاد زندگی سالم اجتماعی خود را موظف بداند و از این طریق مکلفیت خود را ادا نماید؛ 3- خدمت در ارتش . یعنی در صورت لزوم هر شهروند باید به فراخوان دولت برای خدمت سربازی جواب مثبت بدهد؛ 4- آموزش وپرورش. آموزش وپرورش یکی از مهم ترین وظایف شهروندی است. آموزش و پرورش نه یک حق شهروندی که یک تکلیف است. شهروندان برای شناخت حقوق خویش و استفاده از آن،باید از مزایای آموزش وپرورش برخوردار باشند.
پس آموزش وپرورش (آموختن و آموزش دیگران)یک وظیفه و تکلیف است زیرا آموزش و پرورش ابزاری است برای فهم حقوق شهروندی ونیز وظایف آن و اجرای وظایف بهتر به گونه مطلوب.
نقش نهادهای اجتماعی، به ویژه نهاد آموزش وپرورش،در شناخت حقوق ومسَولیت های شهروندی،برابر است با مفهوم آموزش شهروندی.
مراد از آموزش شهروندی، انتقال دانش ها، تجربه ها،نگرش ها و ارزشهای لازم برای ثبات و مشارکت سیاسی و بهبود رفاه و رواداری اجتماعی است، از نسل به نسل دیگر انتقال میکند واین انتقال فرایندی است با درونمایه پر، که مواردی مانند: شناخت تاریخ وساختار نهادهای سیاسی- اجتماعی، وطن دوستی (نه آنچنان که درافغانستان معمول است) ،نگرشی مثبت به اقتدار سیاسی، باور به ارزشهای بنیادی،گرایش به مشارکت سیاسی و فراگیری دانش و مهارت لازم برای فهم سیاست های عمومی ونظارت بر آنها را، شامل می گردد.
بدین ترتیب،هدف اساسی آموزش شهروندی این است تا افراد (به ویژه جوانان) را به شهروندان آگاه، مسَوول و کار آمد بدل کند و این همه را برای یک شهروند لازم است زیرا اعتقاد بر این است که «آموزش شهروندی یکی از راه های موثر برای نیل به انسجام ملی، بالندگی فرهنگی – اجتماعی و مشارکت سیاسی است.»
. بنابراین، از مسَولیت های هر فرد است تا در راستای آفرینش فرهنگ غنی وبالنده سیاسی تلاش کند و دولت،نهادهای اجتماعی ،به ویژه نهاد آموزش و پرورش مسَوول اند تا با ارایه راهکارهای موثر درجهت آموزش شهروندان سعی کنند تا در برابر نسل آینده، سرافگنده و شرمسار نباشیم.
با احترام
سید حمید "حمیدی"