سال (۱۳۹۱) ونوروزکهن گرامي باد! — استاد صباح

 

سال (۱۳۹۱) ونوروزکهن گرامي باد!

 


فرا رسیدن سال نو و نوروز باستانی را به تمام دوستان ،آشنایان ، هموطنان تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم سالی سرشاراز خوشبختي وسعادت ، جاودانگي هميشگي وکانون گرم خانواده گي واتفاقات خوب و میمون درهمه عمروبخصوص درسال نووبهارنو پیش رو وشادوسرزنده ولبهاي پرخنده داشته باشيد ، به اميد چنين سعادتي.

« صباح »

 

 

بهاران شکوه ها دارد چمن ها

شده رنگ رنگ بهرسونسترنها

به غربت بوسه کردم هرگلي را

به  آميدي  د هد بوي  وطن  را

سالخوردگان و افراد با تجربه مشورت کنید که چشمهایشان ، چهره ی سالها را  دیده و گوشهایشان ، نوای زنده گی را شنیده است . شما چون فصلهای سال هستید ، زیرا در زمستان خود بهار را انکار می کنید ، در حالی که بهار سرسبز هرگز شما را انکار نمی کند ، بلکه در سنگین ترین خواب غفلت به روی شما لبخند می زند ، بی آنکه خشمگین شود و یا با شما ستیز کند و صفا و یکرنگی را نادیده بگیرد .  طبیعت با آغوشی باز و دستانی گرم ، از ما استقبال کرده و می خواهد که از زیبایی اش لذت بریم. چرا آدم باید آنچه در طبیعت ساخته شده است را از بین برد ؟ جبران.

 

سلامي گرم من  بادا نثارت

مبارک سال نوفصلي بهارت

همي خواهم بهاروروزنوروز

قناري خوشي ها آرد برايت .

آدمی ریشه در خاک و طبیعت زیبا دارد آنانی که پاکروانند نسیم دل انگیز این زیبایی اند .

سرود طبیعت ضربانی ملایم و کشیده دارد . طبیعت زنده و پویاست نکوداشت آن ، گرامی داشتن ریشه گاه آدمیان است . ارد .

سال نوونوروزهستي سازرا به شماوازطريق شمابه خانواده هاي نجيب تان تبريک وتهنيت عرض نموده، بهار پرطراوت ، نوروزبيادماندني وجاودانه ، روزعشق ودوستي به انسان وايام شادوپربرکت را که نشانه تجدید حیات طبیعت است و سال سرشار از برکت و معنویت به همه تان آرزودارم.

همي خواهم باران شوق بر زنده گی ، کانون خانواد ه گي وامورروزمره شما  ببارد ، تا زنده گي خانواده گي وکاري تان را صفا دهد وگلهای سعادت وخوشبختي در دل پراميد تان تان جوانه زند ،  لبخند بر لبانتان نقش ببندد.

بهارآمد گذ شته رابشوید

نوا و نغمه  نو را بگويد

به قلب مردمان ميهن ما

نها لي آرزومندي بروید.

طبیعت زیبا آدمیان را در گذر زندگی همواره شاداب و جوان نگاه می دارد .
روان رنجور ، در طبیعت سبز دوباره پیوند خواهد زد و به زندگی خویش ادامه خواهد داد . ارد.

بهار، فصل شكوفتن وزيبايست در بهار- زنده گي تازه آغازميشودوفصلي رويدن ، جوانه وشکفتن شکوفه ها است.  بهار، فصل زنده شدن است. در اين فصل مي‌توان با بهار، زنده شد.

نوروز به عنوان يك جشن كه در تاريخ سرزمين ماسابقه چند هزار ساله دارد، تنها مختص به سرزمين فعلى افغانستان نيست و در كشورهاى همسايه نيز اين جشن فرخنده را كه در آن طبيعت و انسان بار ديگر بيدار مى شوند، گرامى مى شمارند. اکثرکشورهاي آسيايي نوروز را به عنوان بخشى از ميراث نياكان خود گرامى مى دارند.

بهاران کينه وغم رابشويد

جوانه هاي خوشبختي برويد

بگوشي تک تک هم ميهنانم

پيام  لطف خدا  را  بگويد .

به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش .  بارش باران کپش زندگی و مهربانی است . ارد

چه افسانه زیبایی، زیباتر از واقعیت! راستی مگر هر کس احساس نمی‌کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است، مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلما بهار نخستین فصل سال و نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلما اولین روز بهار، سبزه‌ها روییدن آغاز کرده‌اند و رودها رفتن و شکوفه‌ها سرزدن و جوانه‌ها شکفتن واين هياهورانوروزنام گذاشتن.

رسيد بهار و آمد نوبهاري

شکفته لاله ها درمرغزاري

نوازش مينمايد جان وتن را

صداي چشمه ها بابيقراري.

بارش باران از پستان گیتی ، فرزندان را در دل خاک جانی می دهد و زندگی را هویدا می کند و چه نیک مردان و زنانی که می بارند برای شکوفا شدن بستر آیندگان .  باران مهر آسمان است نه بغض آن ، همانند آدمیان مهرورزی که می بارند و کینه توزانی که خشک و بی نشانند . ارد

علی شریعتی ميگويد: … نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و جامعه هر سه دست‌اندرکارند. نوروز که قرن‌های دراز است بر همه جشن‌های جهان فخر می‌فروشد، از آن رو “هست” که یک قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست، جشن جهان است و روز شادمانی زمین، آسمان و آفتاب، و جوشِ شکفتن‌ها و شور زادن‌ها و سرشار از هیجانِ هر آغاز.

جشن‌های دیگران، غالباً انسان‌ها را از کارگاه‌ها، مزرعه‌ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغ‌ها و کشتزارها، در میان اطاق‌ها و زیر سقف‌ها و پشت درهای بسته جمع می‌کند: کافه‌ها، کاباره‌ها، زیرزمینی‌ها، سالن‌ها، خانه‌ها … در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل‌های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و … اما نوروز دست مردم را می‌گیرد و از زیر سقف‌ها، درهای بسته، فضاهای خفه، لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه‌ها،‌به دامن آزاد و بیکرانه طبیعت می‌کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب، لرزان از هیجانِ آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر.

كسي‏كه بتواند زيباترين شعر زندگيش را عاشقانه در بهار بخواند، مي‏تواند حديث زنده گي را با احساسي سوزان‏تر از خورشيد،‌در دلِ دريايي يار بسرايد.

پس، عشق را در خود بارور كرده، كينه و نفرت از ديگران را به دور ريخته و با رواني پاك و سالم به‏دنبال كاميابي و موفقيت باشيم. به‏طور يقين، كساني‏كه در عشق ذوب مي‏شوند، هرگز بدي و زشتي را در زنده گي نمي‏بينند و هرچه که مي‏بينند، زيبايي و كمال است.

نوروز ، روز تازه و روز جديدى است – اول حمل روز نو سال جديد آغاز مى گردد و كهنگى سال قبل كه با سرما، خستگى و تكرار كارها و روزها همراه بوده، با نوروز به روز نو و سال جديد كه طراوت طبيعت آن را ترو تازه ساخته تبديل مى گردد. عطر نرگس، رقص باد،  نغمه شوق چلچله ها وبلبلان مست . نويد دهنده زندگي ورستاخيزدوباره است. بابهارزمین نفسی دوباره می كشد، شاخه ها پرازجوانه ميشود و گل ها لبخند می زند و پرستوها ازسفرباز می گردند تا بهاررامعنا وسال نوراچشن بگيرند.

بهاروسال نوازراه رسيده

گل وسنبل به بستان قدکشيده

نگردروادي هاي سبزميهن

شکوفه کرده شاخه هاخميده.

ارد: در طبیعت فصل بهار ، تنها سه ماه است ، اما آدمی می تواند همواره بهاری باشد .

نوروز و بهار آزاده گي  وسرزنده گي را فرياد مي کنند، افسرده گي را مي زدايند، دوستي ها را تجديد و تحکيم مي کنند، از ظلمت شب مي کاهند، بر روز و روشنايي مي افزايند، شکوفه به ارمغان مي آورند، نسيم زنده گي را در زواياي جان ها جاي مي دهند. به ديدگان برق مهر و محبت مي نشانند و به جان ها صفا و يکرنگي مي بخشند.

خوشم نايد بهاراني  گل افروز

نه دلدارونه جامه هاي زردوز

درين غربت سرآي رنج واندوه

سرودونغمه هاي روز نوروز .

در رنجی که ما می بریم ، درد نه تنها در زخم هایمان ، که در اعماق دل طبیعت نیز حضور دارد.در تغییر هر فصل ، کوهها ، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می یابند ، همانگونه که آدم در گذرعمر ، با تجربیات و احساساتش تحول می یابد. دردل هر زمستان ، تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب، لبخندی از طلوع نمایان  است . جبران

نوروز درهم شکافتن دل خاک ست وسر بر افراشتن دانه ای که خزان بی رحم در گوشه خلوت باغ زنده بگورش کرد . نوروز زمان بازگشت پرستوهاي مسافربه خانه است . نوروز صفحه ای و روزی از تاریخ نیست، نوروز مـادر تاریخ است . نوروز نگهبانی ست که در تغییر فصل و نسل نمیگذارد هویت و اصل تغییر یابد، برای ملتی که انکار نشدنی زیست میکند.

اما نوروزوسال نوبرغربت نشينان وتعبديان سخت طاقت فرساوجان گدازاست.

تبعید ! در ساده ترین تعریف، به اجبارگسستن از سرزمینی که به آن تعلق دارید.

زدوريت وطن  د ر پیچ و تا بم
نموده
   داغ  هجرا نت   کبابم       
سرا پا
  شو ق دیدا ر  تو دا رم   
بزرگی کن بیا یک شب به خوابم.

چنانکه برگ ناچیز درخت نمی تواند رنگ سبز خود را تغییر دهد و آن را به زردی درآورد ، جز با خواست طینت درخت و نوعی شناخت که در نهاد آن به کار گرفته شده است ، کسی هم که مرتکب گناهی می شود قادر نیست بدون خواست و اراده ناپیدای شما و نیز بدون آگاهیهای مرموز دل شما مرتکب بزهکاری شود ، زیرا شما همگی در یک قافله رو به سوی ذات الهی در حرکتید (راه شمایید و رهروان شما ) جبران.

وطنم زادگاه مهربانم ومادروطنم !عشق تو در دلم همیشه مانده گاراست،  یاد تو در یاد من جاویدانه خواهد بود در قلبم در نگاهم فقط تویی همه وقت تو را می جویم.

گفته اند: غربت اصطلاحی است که برای تعریف احساسی در انسان‌ها هنگام دوری از وطن یا خانه به کار می‌رود. غربت همان دلتنگی برای میهن یا خانه است و یا دلتنگی برای اشیایی که روزی به انسان تعلق داشتند ولی اکنون در دسترس او نیستند. لغتنامهٔ دهخدا غربت را دوری از وطن و خانمان معنی می‌کند . احساس غربت در انسان زمانی رخ می‌دهد که به شهری دور سفر کرده و برای مدت طولانی از خانه، میهن و کاشانهٔ خود دور شده‌باشد. این احساس معمولا هنگامی که محیط فرهنگی شهر هجرت با فرهنگ موطن شخص متفاوت باشد بسیار تشدید می‌شود. غربت در برخی مواقع با ترس و احساس درمانده گی آمیخته می‌شود.

بهار و روزنو  ره  نگشا يد

زروي عطوفت  ا مسال نيايد

به شهري غربت ودوري وطن

ا گر آ يد بگو  د يري  نپايد .

ما باید طبیعت را به چشم مادربنگریم و با آرامش، خود را به او تسلیم كنیم تا بتوانیم بسیار آسوده احساس كنیم كه به جهان باز می گردیم، همان گونه كه همه ی موجودات دیگربازمی گردند. همه ی ما در حقیقت جزء جدایی ناپذیر این همه هستیم. نافرمانی و سركشی، بیهوده است، باید خود را به این جریان بزرگ واگذار كنیم. (هرمان هسه)  

انسان آواره که گذشته درناکی را با خود حمل می کند، نمی تواند به آسانی درکشور میزبان استقرار پیدا کند. انسان های زجرکشیده و شکنجه دیده ی مهاجر به صورتی باورنکردنی در برابر آثار دهشت بارزورگويي و جنگ و نامردمی که در زادگاهش از سرگذرانیده اند. تجربه ی تلخ و شقاوت های جنگی آنان را دچار افسرده گی زنده گی نموده وروزهای این افراد درغربت نيزرقت بار است اینان گاهی بی هیچ دلیلی دائماً در رنج و عذابند. غم دوری از وطن، درد آواره گی، رنج زند ه گي درجه دوم و احساس بدی که از این همه به انسان دست میدهد، ذره کوچکی است از تلاطمی که در قلب و روان میلیون ها پناهنده ، موج میزند زنده گی در وطن دیگران، هر جای که باشد، از کشورهای همسایه تا دورترین گوشه جهان، طراوتی ندارد گرچه در سرزمین مادری زنده گی سخت باشد و دشوار،انسان در سرزمین دیگران نمی تواند  احساس تعلق و دل بستگی داشته باشد، اما با آن هم، کم نیستند کسانی که در آروزی رفتن از وطن، سر از پا نمی شناسند و به تعبیر دیگر، رفتگان در زحمت اند و دیگران در حسرت.  به اميد صلح دايمي دروطن وخوشبختي هميشگي به مردم کشور.

نشسته تک و تنها گريه کرد م

بيادي شهري  زيبا گريه کردم

نه شفقت است اينجا نه عطوفت

به هر نوروزويلدا  گريه کرد م.

 

 

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *