کرزی ، اسپنتا و پیمان استراتیژیک — احمد عارفی

 

کرزی ، اسپنتا و پیمان استراتیژیک

 

بقلم : احمد عارفی

 

اگر به گذشته تاریخی افغانستان نظری بیاندازیم بوضاحت دیده میشود که کشور ما در طول تاریخ بدفعات متعدد از جانب قوت های بیگانه و اشغالگر مورد حمله و تجاوز قرار گرفته است، اما هیچ کسی از این واقعیت انکار کرده نمیتواند که همه متجاوزین و اشغالگرانی که قصد سرکوب این ملت  و حکمرانی بر این کشور را داشته اند در نهایت با شکست و ذلت پا به فرار گذاشته اند.

 

موقعیت استراتیژیک ، منابع زیر زمینی، همسایه های نامرد و آزمندی قدرت های بزرگ  حلقه های زنجیر تسلسل حوادث در کشور مظلوم اما مرد خیز ما میباشند.  عدۀ بخاطر رسیدن به آبهای گرم بحر هند  آنرا مورد حمله قرار داده  و عده دیگری هم بخاطر دسترسی و تسلط به منابع انرژی آسیای میانه و فشار بر اهرم های قدرت های منطقوی  آنرا مورد تاخت و تاز قرار داده اند. اما واقعیتی که از آن انکار شده نمی تواند این است که همه قدرتهای که بنام های مختلف افغانستان را قربانی اهداف و منافع خود نموده اند، هیچگاهی در مورد منافع این قربانی مظلوم نیاندیشیده اند تا حد اقل برای فریب افکار عمومی و خوشحالی موقتی مردم آن هم که شده باشد احترام و حقی را برای آن قایل بگردند.

 

اگر به عوامل خیره سری و بی پروائی قدرت های بیگانه  نسبت به حقوق اولیه مردم و کشور خود تامل نمائیم  خواهیم دید که همه تاخت و تاز های که به حقوق مردم و کشور ما صورت گرفته و یا میگیرد ناشی از دو علت میباشد، یکی روحیه ستمگری و قلدر منشی و چپاولگری متجاوزین  و دیگری روحیه غلامی و مزدور صفتی آنانی که بوسیله بیگانگان بعنوان حاکم بر مردم و کشور ما تحمیل گردیده اند که این روحیه هنوز هم بر حاکمان کشور ما حکومت میکند که آقایان کرزی و اسپنتا نمونه های بارز آن در مقطع کنونی از تاریخ کشور ما میباشند.

 

آقای کرزی که با دو رای در مقابل 17 رای آقای سیرت بزور شمشیر آقای خلیل زاد بعنوان رئیس جمهور به اصطلاح انتخابی بر مردم ما تحمیل گردید و بعد از آن هم با حمایت بیرونی ها و تقلب در انتخابات  به قدرت نامشروع خود تداوم بخشید همراه با آقای اسپنتا که مزدور دیگری و از جنس دیگری میباشد امروز از علمبرداران دو آتشۀ امضای پیمان های به اصطلاح استراتیژیک و دراز مدت بشمار می آیند،  یعنی پیمان های که مردم ما از جزئیات آنها آگاه نمی باشند.

 

آقای اسپنتا که حتی تا چند سال قبل هم کسی با نام او آشنائی نداشت و از طریق بوق و کرنای بی بی سی به شهرت رسانیده شد و خود را یک روشنفکر و فیمینست وپیرو مکتب فرانکفورت میخواند ، پرده از روی هویت اصلی روشنفکران  همفکر و هم  اندیشه خود نیز برداشت و نشان داد که این ها هم چیز دیگری به جز از یک مشت انسان های وابسته نمی باشند.

 

آقای اسپنتا که گفته میشود غلامی و غلام صفتی را از آوان نوجوانی در جمع غلام بچه های ظاهر خان آغاز نموده اکنون دیگر به یک غلام تمام عیاری مبدل گردیده و تلاش فراوانی را براه انداخته تا با امضای پیمان های به اصطلاح استراتیژیک و بر قراری روابط نزدیک با ممالک مورد علاقه خویش ولو که سود افغانستان در این پیمان ها هم بصورت شاید و باید در نظر گرفته نشود، و روشن نباشد عملا کشور و مردم  ما را نیز به غلامی بکشاند.

 

به عنبر فروشان اگر بگذری + شود جامه تو همه عنبری

وگر تو شوی نزد انگِشت گر + ازو جز سیاهی نیابی دیگر

ز بد گوهران بد نباشد عجب + نشاید سیاهی ستردن ز شب

 

اگر آقای اسپنتا دوران نوجوانی اش را در میان جمعی از انسانهای آزاده و وطندوست آغاز میکرد ،  شاید این قدر هم روحیه غلامی و غلام صفتی در وجود او تقویت نمی گردید و تنها به غلامی مائوتسه تونگ و یا قدرت بزرگ دیگری بسنده میکرد. اما اکنون او از غلامی به بی مایه ترین و بی حیثیت رژیمی مانند حکومت ایران هم حتی خمی به ابرو نمی آورد و همواره با صدای بلند و رسا به رد مداخلات ایران در امور افغانستان پرداخته  و اکثریت جنایات و مداخلات رژیم ضد انسانی ایران در امور افغانستان را بنام مشترکات فرهنگی و تاریخی و امثالهم توجیه ، تردید و یا ترمیم می نماید.

 

در گذشته ها افراد معروف غلامی یک کشور و یا داشتن یک اندیشه را می پذیرفتند اما اکنون آقای اسپنتا با انتخاب کلمۀ زردشتی (اسپنتا) بعنوان تخلص خود از ایران پول میگیرد، عضو حزب سبز های آلمان است، از ایدیولوژی مائوتسه تونگ پیروی میکند ، با امریکا و دیگران پیمان می بندد و در روز رای گرفتن از پارلمان برای تصدی وزارت خارجه ، طالبان را فرزندان خود میخواند و برای شان اشک تمساح میریزد اما فهمیده نمی شود که بالاخره آقای اسپنتا با کدام کس و به کدام آئین و به کدام مسلک و به کدام کشور صادق است.

 

آری ! وطنفروشان خیلی بی مسلک و بی حیا هستند. اگر او شرم میداشت باید بخاطر کشف و افشای  پنجاه هزار دالری که از جانب سپاه پاسداران ایران در لابلای روسری خانمش برایش ارسال شده بود دست از حمایت تجاوزات و مداخلات ظالمانه فرهنگی و مذهبی ایران بر میداشت. اماشاید این معاش مستمری او بوده باشد و شاید هم این یکی از ده ها مورد دیگری باشد که مثل بسته های داده شده پول از جانب ایران به رئیس دفتر آقای کرزی بصورت اتفاقی افشاء شده باشد و شاید هم در مقابل این حمایت ها پول های زیادی را بدست آورده باشد. راست گفته اند از بلای که دهن داشته باشد نباید هراسان بود. با توجه به مشخصات ذکر شدۀ میتوانیم به صراحت بگوئیم که امضاء کردن پیمان های استراتیژیک بوسیله افرادی از قبیل آقایان کرزی و اسپنتا نگران کننده است و باید مردم بیشتر در جریان جزئیات چنین پیمان های قرار بگیرند.

 

شکایت و انتقادی که در مورد امضای پیمان های استراتیژیک با ممالک دیگر متوجه آقایان کرزی و اسپنتا میگردد بر سر اصل امضای این پیمان ها نیست بلکه در مورد نحوه ، شرایط و امتیازاتی است که افغانستان از آن بدست خواهد آورد.  طوری که همه میدانیم  افغانستان با وجود عدم توانمندی های نظامی و اقتصادی لازم و قرار داشتن در میان همسایگان شرور و بی مروتی چون ایران و پاکستان و روسیه به انعقاد چنین پیمان های ضرورت اساسی دارد اما نه به شکلی که این پیمان ها به سند غلامی مبدل گردیده و ضرر آنها بیشتر از مداخلات ممالک همسایه باشد.

 

افغانستان باید به عنوان یک کشور مستقل با توجه به اصل حاکمیت  و منافع ملی  و با در نظرداشت ارزشهای دینی ، فرهنگی و تاریخی خود وارد چنین معامله های بشود نه اینکه بر اساس مصالح غلام ها و غلام بچه های که بحق روی ببرک و شاه شجاع را سفید نموده اند به امضای چنین پیمان های به پردازد ، چون از این ها امیدی برای آینده کشور متصور نیست.

 

ز ناپاک زاده مدارید امید + که زنگی نگردد به شستن سپید

ز بد اصل چشم بهی داشتن + بود خاک بر  دیده انباشتن

 

آقایان کرزی و اسپنتا که از عاشقان سینه چاک امضای این پیمان هستند تمام امتیازاتی را که بر سر آن چانه میزنند به توقف عملیات شبانه توسط نیرو های خارجی  و افغانی شدن این عملیات ها همراه با دسترسی به زندان های ایجاد شده توسط خارجیان در داخل کشور و گرفتن صلاحیت بیشتری به حکومت افغانستان از نیروهای خارجی  و آنهم در داخل قلمرو افغانستان ارتباط میگیرد ، طوریکه به مراتب مکرر گفته اند که تاهنوز در این موارد به نتیجه نرسیده  ایم و حتی آقای کرزی در لویه جرگه عنعنوی خود نیز فریاد زد که ما آزادی میخواهیم. مطرح نمودن چنین خواسته های بعنوان شرایط اساسی امضای چنین پیمان های آینده تاریکی را در ذهن انسان مجسم مینماید و فکر میشود که نتایج بدست آمده از امضای چنین پیمان های به مراتب شرم آور تر از معاهده گندمک خواهد بود.

 

اگر منافع افغانستان بعنوان یک طرف حقوقی و حقیقی  و بصورتی که شایسته عزت مردم و تاریخ پر افتخار کشور ما باشد در این پیمان ها در نظر گرفته نشود نتایج حاصله از آن نه تنها که درد آور خواهد بود و سعادتی را به مردم افغانستان به ارمغان نخواهد آورد ، بلکه ضمن اینکه به ناکامی مواجه خواهد شد،  روسیاهی ابدی را نیز برای امضاء کنندگان آن در اوراق تاریخ رقم خواهد زد. بیائید تا بر سر مسایل مهم و حیاتی و ملی کشور و مردم خود بیشتر بیاندیشیم تا نشود که در نتیجۀ اقدام های عجولانه و مصلحتی یک عده از افراد بی خاصیت و وابسته ، در آینده به مشکلات عظیم تری روبرو گردیده و  با امید نجات از چاله به چاه بیافتیم.

 

 

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *