]وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ[
ديل كارينگي ميگويد: «سابيل بارتريدگ» دانشمند معروف، روش خاصي را براي بدست آوردن خوشبختي توصيه ميكند. اين روش كه تماماً موفق بوده است فقط به تفکّر انشائي در بارهء خوشبختي يا به عبارتي ديگر تفکّر مثبت در بارهء آن، يعني ايجاد تصنعي خوشبختي در اندرون وجود خود و سپس سخنگفتن از آن خلاصه ميشود. آري؛ اين روش اولين قاعدهء كسب خوشبختي است و تمام دانشمنداني كه خوشبختي و وسايل ايجاد آن را در انسان مورد بررسي قرار دادهاند، به تأثير شگرف اين روش معترفاند؛ زيرا كاملاً روشن گرديده است كه به كارگيري اين شيوه، روان انسان را از نگراني و تشويش نجات داده و سهم وي را در بهرهگيري اززندگي افزايش ميدهد.
علم روانشناسي جديد به اثبات رسانده است كه انسان داراي چهل و دو الگو يا استعداد است. البته دانشمندان مراكز و مواضع اين الگوها را تشخيص دادهاند. دانشمندان اين عرصه، زندگي رواني را به دو طبقه تقسيم كردهاند: يكي طبقهء شعور كه در برگيرنده تفکّر و ارادهء انسان است؛ و ديگري طبقهء لاشعور كه مختص احساس وي ميباشد. لاشعور ميداني ا ست كه هرگاه بخواهيم جهتگيري جديدي در عرصهء طبايع و عادات انسان ايجاد نماييم بايد راهي اين ميدان گرديم. شكي نيست كه عادات انسان نتيجهء افعالي است كه پيوسته، به كثرت و تواتر تكرار ميشوند، از اين رو «تلقين» و «القاء» از مهمترين وسايل كار دانشمندان روانشناس در امر درمان انسان ميباشد چراكه تلقين و القاء تنها راه منتهي به لاشعور است؛ لا شعوري كه بر سرنوشت انسان و جهتگيریهاي وي حكومت ميكند. بناءً تلقين يا القاء «ايحاء» را ميتوان به عنوان اصل و پايهء هر آنچه كه انسان از نظر رواني، بلكه حتي عضوي دچار آن ميشود معتبر شناخت.
مثلاً آنگاه كه با شخصي روبه رو ميشويد، اگر به وي بگوييد: شما بسيار سالم و سرحال به نظر ميرسيد! اين تلقين فوراً بر لاشعور وي اثر گذاشته و لاشعورش را در موقعيتي قرار ميدهد كه به نوعي احساس راحتي و اطمينان نمايد؛ امري كه تأثير متقابل قطعي بر بهبود وظايف عضوي وي خواهد داشت.
از اين رو اگر ما هميشه به خود تلقين كنيم كه اعضاي وجودمان به بهترين وجهي به وظايف خويش عمل ميكنند، رفته رفته اين باور در ما رسوخ پيدا كرده و نهايتاً اعضاي وجودمان را به سوي كمال آن سوق ميدهد. این همان شيوهيي است كه دكتور رواني در درمان اين بيماریها به آن متوسل ميشود. بلكه اين روش حتي در بهبود امراض عضوي نيز اثري فعال و سازنده به جا ميگذارد. اما فراموش نبايد كرد كه تلقين همان طوري كه ميتواند راه خوشبختي را به روي انسان هموار كند، اگر به گونهء معكوس انجام گيرد، قطعاً ميتواند راهي به سوي بدبختي وي نيز باشد. به اين دليل است كه دانشمندان روانشناسي مردم را از تلقين هاي بد و سلبي برحذر ميدارند. پس انسان نبايد به خود بگويد: اكنون ديگر از پس اين مشكل برنميآيم! شكيباييام را از دست داده ام! بيچاره و بدبخت شدم! … و از اين قبيل. بلكه بايد بگويد: من پايدار و صبورم! من مرد عرصههاي سختي ميباشم! من توان كافي دارم!… او نبايد بگويد: من ديگر به بيماري عادت كردهام! من هميشه بيمارم! بلكه بايد بگويد: من اصلاً بيمار نميشوم.
تلقين به خود، گاهي داخلي است؛ مثل اينکه انسان در بارهء خودش و القاآتي كه به وي ميشود فكر ميكند. و گاهي شنيدني است. مثل اينکه انسان آنچه را كه در بارهء خود فكر ميكند با ديگران در ميان ميگذارد. اما مشاهدات نشان دادهاند كه تلقين از طريق سخنگفتن با ديگران، هم بهتر و سريعتر انجام ميگيرد و هم بهتر تأثير ميگذارد و بنا بر همين قاعده است كه دانش روانشناسي، تلقين مثبت و سازنده را در اين امر ميداند كه: انسان از نعمتها، خوشبختیها و دستاوردهايي كه دارد براي ديگران سخن بگويد و بدين وسيله راه سعادت خويش را هموار گرداند.
اين همان چيزي است كه قرآن كريم در آيهء شريفهء كوتاهي، بهترين و گزيدهترين فورمول آن را كه جامع تمام روشهاي تربيت رواني ميباشد، بيان نموده است. اين آيه عبارت است از آيهء 11 سورهء «ضحي» كه ميگويد:
]وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ[
«و اما به نعمت پروردگار خويش سخن بگوي»
سخنگفتن از نعمت خداوند(ج) در حقيقت تلقين ذاتي خوشبختي براي خود و در عين حال، تلقين يادآوري نعمتها و خوشبختیها براي ديگران است؛ زيرا كسي كه از نعمتهاي خدا(ج) سخن ميگويد، او ديگر از بيماري شكوه نميكند و اگر بيمار هم بشود، از صحت و سلامتيي كه خداوند(ج) برايش در بقيهء اعضاي جسمش عنايت نموده است، سخن ميگويد. اگر او با نقص و كمبودي از جهت مالي رو به رو شود، از فضل خداي متعال در بقيهء اموال و ثروت خويش سخن ميگويد. و اگر به وي مصيبتي دست دهد، خداي عزّوجلّ را برنعمتهاي ديگري كه به وي عنايت نموده است، سپاس ميگويد. پس انسان مؤمني كه به همين يك آيهء كوتاه قرآني عمل كند، هميشه متفائل است، هميشه خوش ميگويد، خوش ميبيند و خوش ميدرخشد. اگر نصف پيالهاش پر باشد، ميگويد: نصف پيالهام پر است و خدا(ج) به من اين چنين نعمتي داده است. او مانند افراد بدبين و نحس انديش نيست كه بگويد: نصف پيالهام خالي است.
اين انسان متفائل با فكري باز و چهرهء بشاش به زندگي رو به رو ميشود. او با نگرانیها و دلهرهها ميانهء خوبي ندارد. او از شوكها و تكانهاي رواني و بيماریهاي ناشي از آن دور است. به همين دليل است كه دانش روانشناسي امروزه روي اين اصل تأكيد بسيار ميگذارد.
دكتور «ويكتور بوشيه» روانشناس معروف، دركتاب خويش: «متفائل باش» ميگويد: «تفاؤل، خوشانديشي، خوشمنشي و احساس لذت بردن از زندگي، بايد هميشه پيشآهنگ انسان در زندگي وي باشند. گاهي ممكن است اين سؤال به وجود آيد كه چگونه انسان ميتواند خوشانديش و متفاؤل باشد در حالي كه رويدادهاي پيراموني بر وفق مراد وي نيستند. در اين حالت بايد گفت كه انسان بايد هميشه آماده باشد تا كانونهاي خيري را كه در بدترين حالات هم ميتوانند ناخوشیهاي وي را مغلوب خود گردانند، كشف نمايد.
شكي نيست كه خوشبختي و اميد به فرداهاي روشن و روشنتر، هميشه همركاب انسان خوشانديش و متفائل است. همچنان رابطهء ميان تفائل و سلامتي، امروزه يك اصل مسلم علمي است؛ از جديدترين چيزهايي كه بر وجود رابطه در ميان تفاؤل و سلامتي تأكيد ميگذارد، اين كشف طبي است كه ميگويد: يكي از عوامل و فاكتورهاي مهم مساعد كنندهء ايجاد «كلسترول» كه مادهء سمي است و در شرايين رسوب ميكند و بيماریهايي چون انسداد شرايين، فشار خون، خناق صدري و سكتهء قلبي محصول اين ماده است، در حقيقت اعتلال فكري، تفکّر منفي و تشوشات عقلي است. دكتوران، بيماران مصاب به كلسترول را توصيه ميكنند كه بايد حداكثر كوشششان را به خرج دهند تا براي آنها خوش بگذرد. يعني اينکه بايد خوش خيال و خوشانديش و بشاش باشند. و حتي بر اين نكته تأكيد ميكنند كه خوشانديشي و انبساط، نه فقط به اين بيماران كمك ميكند، بلكه حتي بهترين سپر وقايهء وي از مصابشدن به بيماريها نيز هست.
دانشمند نامبرده در اين رابطه يك افسانهء اسپانوي را ذكر ميكند كه مفاد آن اين است: جواني كه از زندگي مأيوس شده بود، در گوشهء ديري پناه گرفت و با دنيايي از آه و افسوس و اندوه و دلمردگي شب و روزش را ميگذراند. همين كه چشم باز ميكرد، خود را در عمق دره يي سرازير ميديد كه پر از بدبختي، سياهي و وحشت همراه با مردمي نگونبخت همچون خود اوست. شبي از شبها در این گوشهء دنج كليساي سرد و تاريك، كابوس يأس و دلمردگي، افسردهگي ونكبت، سخت بر او هجوم آورد و بر اين حال به خواب فرو رفت. درخواب ديد كه گويي هاتفي وي را ندا ميكند و ميگويد: «مأيوس و نا اميد نباش ؛ زيرا تو توانايي آن را داري كه خوشبختي را در زمين پيدا كني، و نعمتها را در آسمان. من اينك طلسمي را به تو ميدهم كه با آن خوشبختي را در زمين پيدا كني، و نعمتها را در آسمان. من طلسمي را به تو ميدهم كه خوشبختيات را تضمين ميكند ولي قبل از آنکه اين طلسم را به تو بدهم، بايد به من قول دهي كه مدت شش ماه با كمال امانت داري از ارشاداتم پيروي كني». در اين اثنا آن فرشته به وي آيينه يي داد و گفت: «اين آيينه شبيه دنياست. دنيا فقط همان تصويري را براي ما ارائه ميدهد كه آن تصوير را از خود ما ميگيرد. تو از اين امر كه دنيا با چهرهء اخمو و عبوس با تو رو به رو شده است، شكوه داري؛ از تو ميپرسم، آيا تو خود براي اين دنيا چهرهء بشاش و درخشاني را نشان دادهاي؟ لبخند بزن، دنيا به رويت لبخند ميزند. توصيه ميكنم كه در تمام طول روز اين لبخند از لبانت فرار نكند تا بدين وسيله بتواني روح لبخند را به محيط ماحولت نيز بگستراني. اصلاً به چيزهايي فكر نكن كه دنيا تو را از آنها محروم گردانيده است. بلكه فقط به چيزهايي بينديش كه دنيا برايت بخشيده است». از آن پس آن جوان به سوي مردم با چهرهء بشاش، و قلبي باز مينگريست؛ اين بود كه زندگي اش دگرگون شد و نيز زندگي اطرافيانش هم با دنيايي از نعمت و سعادت مقرون گرديد.
به راستي جايگاه مفاهيم فوق در برابراين آيهء شريفه در كجاست؟
]وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ[
«و اما به نعمت پروردگار خويش سخن بگوي»
آيا اگر دنياي دانش، صدها دائرهء المعارف را درا ين رابطه تدوين كند، ميتواند به تفسير همين يك آيهء كريمه احاطه نمايد.
البته معني سخن گفتن از نعمت خداوند(ج) اين نيست كه انسان آنچه را از مال و ثروت و رفاه و غيره نعمتها به وي عنايت شده است به رخ ديگران بكشد كه بيشك اين امر گاهي ميتواند نوعي فخرفروشي به حساب آيد. بلكه سخنگفتن از نعمت خدا(ج) اين است كه انسان در برابر آنچه كه دارد شكر منعم را بنمايد و در برابر آنچه كه ندارد، نزد مردم شكايت و بيداد نكند. چه انسان مؤمن علي الدوام سپاسگوي و شكرگزار فضل و نعمت الهي است.
از مظاهر بارز سخن گفتن از نعمت خداوند(ج) ظهور اثر اين نعمتها بر صاحب نعمت، مرفوع ساختن نياز و حاجت حاجتمندان به وسيلهء اين نعمتها و عدم بخل و امساك در انفاق بر آنان، و همچنين به كارگرفتن اين نعمتهاست در راه آنچه كه شرع شريف بدان دستور داده است.
البته چنين پنداشته نشود كه نعمت همه عبارت ازمال و ثروت است، بلكه ملاكهاي صحيح شناخت نعمت ـ به قول يكي از اطبا ـ در معاينه خانهء داكتران شناخته ميشود؛ زيرا در اين معاينه خانههاست كه فهميده ميشود، هدف مردم در زندگي تماماً پول و ثروت نيست، و توانگري نيز محدود به مال و سرمايه نميباشد. چنانکه خداي عزّوجلّ در سورهء «ضحي» خطاب به پيامبرش ميفرمايد:
}وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى{
«تو را نادار يافت پس ثروتمند گردانيد»
در حالي كه روايات به تواتر اثبات نموده اند كه پيامبر گرامي اسلامr حتي يك روز هم ازنظر مالي ثروتمند نبودهاند. ليكن غنامندي پيامبر اسلامr در اين آيهء كريمه به اين معني است كه ايشان قلبي پاك و وارسته، زباني فصيح و روان، سينهء مطمئن و آرام، ضميري راحت و وجداني سالم، جسمي توانمند و تندرست، عقل و خردي برتر و فرهيخته و پروردگاري خشنود و راضي از خويشتن داشتهاند. پس به اين دليل بود كه علي رغم فقر مالي و با وجود مشغوليت دائمي به جهاد و رويارويي هميشگي با آزار و اذيت كفار و منافقان، باز هم هميشه از نعمت خداوندY بر خود سخن ميگفتهاند. پس چه قدر شايسته است كه ما نيز با اقتدا به ايشان و عمل به قرآن كريم كه صدها سال از كاروان علم جلو تاخته است، ارجگذار نعمتهاي الهي و ميهماندار سعادت خويش باشيم.
بلي؛ قرآن پرچمدار دعوت انسان به سوي سعادت وخوشبختي است؛ اين دعوتي كه هم اكنون فرياد يكپارچهء همهء مصلحان و دانشمندان و داكتران طب گرديده است.
دكتور «ولتر مور» ميگويد: «يكي از اساتيد در آغاز درسش، قطعهء مربع شكل از ورق سفيد را بر روي تختهء سياه ترسيم كرد و سپس در وسط آن قطعه، نقطهء سياه كوچكي را قرار داد. آنگاه از حاضران پرسيد كه بر روي تختهء سياه چه ميبينند؟ اكثريت آنان پاسخ دادند كه نقطهء سياهي را بر روي آن ميبينند. در اينجا بود كه او گفت: آيا در ميان شما يك نفر هم نيست كه اين مربع بزرگ سفيد را نيز ببيند؟».
آري؛ معني دعوت به سوي سعادت اين