درد دلی با خدا !

 درد دلی با خدا !  


سرودۀ الحاج محمد عزیز عزیزی
خداوندا !
ثنا وحمد بی پایان
ز روز اولِ خلقت ….  
وتا روز قیامت در همه دوران …..  
زمخلوقات تو هر یک ، ملائک ، جن ویا انسان
سزاوارِ تو میباشد فقط ای خالق سبحان!  
———————–
الهـــا !  
من شدم سر گشته وحیران
همی خواهم کنم درد دلی با حضرتت ….  
از قلب خون چکان
ولیکن کی توانم از زبان الکن ِ   
این بندۀ سر تا بسر تقصیر وپرنقصان
کلامی ، صحبتی ، حرفی بیرون آرم
به پیش حضرتت ای پادشاه ومالک و سلطان !   
————————–
خدایا !
زهرۀ گفتن ندارم ، مانده ام حیران ….
مدد خواهم ز تو  
ای صاحب هر فضل وهر احسان
 ****************************************************
حکیما !  
خود بعلم وحکمتت قبل از وجود آدم وحوا   
تو ذرات بنی آدم نمودی در جهان پیدا
سوال بنموده ای زیشان …..
« نباشم رب تان آیا ؟»
همه با یک صدا ویک بیک گفتند :   
بلی ای خالقِ یکتا
تو میباشی خدای ما
فقط تنها تو می باشی خدای ما
وما باشیم همه مخلوق تو و تو به ما هم خالق ومولا
قبول بندگی کردند همه در محضر والا
ولی تو با همه علم قدیم خود
بدانستی که این مخلوق تو هستند بی پروا
وپیمان بشکنند ومیکنند حاشا   
وخودرا نزد تو و…..
پیش شیطان وملائک میکنند رسوا ؟ !
علیما !   
این چه مخلوقی نمودی در جهان پیدا ؟
رحیما !   
خود تومی دانی
شدم سرگیچه وتنها
تو دستم را بگیرحالا ،که من افتاده ام از پا
ندارم هیچکس جز تو
تو میباشی مرا تنها امید وملجاء وماوا
 **********************************
الهی !  
باز با علم قدیم وحکمت بسیار
تو گفتی آدمی را خلق سازم درزمین …   
این گنبد دوار
ملائک جمله با داد وفغان گفتند  :
ای دادار!
 
همه باشیم ترا فرمانبر، ای بادار !
همه گوئیم ترا تسبیح وباشیم جمله در اذکار
مطیع امر وخدمتگار
چرا آدم کنی پیدا ؟ که باشد ظالم وبدکار !
چر آدم کنی پیدا ؟که باشد فاسق وفجار
 که گردد قلدرِ وحشی ویا سر حلقۀ اشرار
و باشد قاتل یکدیگر وحیوان خلق آزار
وخواهد شد جلو دار فساد اندرزمین  
این یا غی بدکار
رباید گوی سبقت را به بدکاری زشیطان و!  
زهر درندۀ خونخوار
ندا کردی تو خود ای قادرِ قهار !  
نمیدانید شما !…..   
ومن بدانم حکمتِ بسیار
چوآموختی به آدم علم اسما را….  
ملائک دست حیرت بر دهان بگرفته و….
واماند از گفتار
 
**********************
الهی !  
باهمه علم قدیم وقدرت کامل
سرشتی پیکر این آدمی از گِل
درون سینه اش ماندی …   
یکی عضوی بنام دل
که تا باشد نظر گاهِ تو ومنزل
مرادش را کنی حاصل
وتاجی از کرامت بر سرش ماندی در آن محفل
تو دانستی که این آدم بود جاهل
ودر اجرای امر تو شود کاهل
و او اندر فساد وظلم وبد کاری بود عامل
وقلب خویش را سازد ….  
مکانِ ، کفر وشرک کینه ها وانتقام ونفرت باطل
خداوندا !  
توساختی باز این اعجوبه را ، ظاهر بسی خوشکل ؟!
الهی !  
من نمیدانم توئی با حکمت وبا قدرت کامل
ومن از رمز وراز حکمتِ خلق ِ تو ام غافل
 ***************************************************
خدایا !  
بر ملائک از تو شد فرمان
کنند سجده به این مهمان
همه شان از دل واز جان ، قبول کردند این فرمان
نمودند جمله آنها سجده اندر مقدم انسان
به جز شیطان …..  
که با کبرش نمود عصیان
وگفت من بهترم از آن
من از آتش شدم پیدا …..  
وآدم را نمودی خلق از خاک ، مادۀ ارزان
ندای غضبت از آسمان آمد فرود و ….
واینچنین گفتی تو بر شیطان :   
« برو از درگهم بیرون تو ای گمراه با عصیان »
ولعنت بر توباد در این زمان ودر همه دوران»» »
سپس شیطان زتو مهلت بخواست …   
ای حضرت رحمان !  
وتو مهلت بدادی ، بهر شیطان در همان آوان !  
و او سوگند خورد آسان
که تا گمراه سازد نسل این انسان
یکایک را به هر وقت وزمان …..و هر کجا وصحنه و میدان
—————-
الهی !   
خود تو بآ علم قدیم خویش دانستی که این بیچارۀ نادان
ضعیف وناتوان باشد ….    
شود اغوا وسرگردان
زدست زورنفس و اهرمن او میکند طغیان
به میدان فساد اندر زمین او گوی سبقت می برد …  
حتی ، ز هر حیوان
ولی با این همه دادی تو مهلت ….  
برعزازیل دشمن انسان
و باز هم خلق کردی
اینچنین مخلوق نادانی که می گردند ….  
بی ایمان و بد کردار و بی وجدان ؟ !
خدایا !
من نمیدانم شدم سر گیچه وحیران
توئی عالم ، توئی قادر
توئی خالق توئی سلطان
تو می باشی شهنشاه جهان
با حکمت و با قدرت و فرمان
پایان
—————–
م – ع- عزیزی
ساعت : 11:50
سیزدهم رمضان المبارک سال 1437 هجری قمری
برابر به :29 جوزای سال 1495 هجری شمسی
مطابق به : 2016-06-18 میلادی

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *